روانشناسی بازار به رفتار‌های غالب و احساسات کل بازیگران بازار در هر مقطع زمانی اشاره دارد. این اصطلاح اغلب توسط رسانه‌های مالی و تحلیلگران برای توضیح حرکت بازار استفاده می‌شود که ممکن است بخشی از تحلیل‌های بنیادی باشد. روانشناسی بازار رفتار کلی یک بازار را بر اساس عوامل عاطفی و شناختی در شبکه توصیف می‌کند و نباید با روانشناسی معامله‌گر اشتباه شود که به همان عوامل اشاره دارد اما فقط بر یک فرد تأثیر می‌گذارد.

روانشناسی بازار، احساسات همگانی بازار به‌عنوان یک کل بر اساس مجموع شرکت‌کنندگان در بازار است؛ احساساتی از جمله حرص، ترس، اضطراب و هیجان همگی می‌توانند به روانشناسی بازار کمک کنند. تئوری مالی متعارف فرض می‌کند که قیمت‌ها همیشه بر اساس ملاحظات عقلانی است و تأثیر بالقوه غیرمنطقی روان‌شناسی بازار را در نظر نمی‌گیرد.

درک روانشناسی بازار

روانشناسی بازار به‌عنوان یک نیروی قدرتمند در نظر گرفته می‌شود و ممکن است با هیچ امر بنیادین یا رویداد خاصی توجیه نشود. به عنوان مثال، اگر سرمایه‌گذاران به طور ناگهانی اعتماد خود را نسبت به سلامت اقتصاد از دست بدهند و تصمیم به عقب نشینی از خرید سهام بگیرند، شاخص‌هایی که قیمت‌های کلی بازار را دنبال می‌کنند، سقوط خواهند کرد. قیمت تک‌تک سهام بدون توجه به عملکرد مالی شرکت‌های پشت آن سهام، همراه با آن‌ها کاهش می‌یابد.

حرص، ترس، انتظارات و سرخوشی، همه عواملی هستند که به روانشناسی کلی بازار کمک می‌کنند. توانایی این حالت‌های ذهنی برای تحریک دوره‌ای «ریسک‌پذیری» و «ریسک‌زدایی» -به عبارت دیگر، چرخه‌های رونق و رکود در بازار‌های مالی- به خوبی مستند شده است. این احساسات را می‌توان با در دسترس بودن مداوم اخبار و اطلاعات، که به عنوان اثر CNN شناخته می‌شود، تقویت کرد.

این تغییرات در رفتار بازار اغلب به عنوان تسخیر ارواح حیوانی شناخته می‌شود. این عبارت توسط جان مینارد کینز در سال ۱۹۳۶ در کتاب خود با عنوان نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول ابداع شد. او در نوشتن پس از رکود بزرگ، ارواح حیوانی را «اشتیاق خودکار برای عمل به جای انفعال» توصیف کرد.

نظریه مالی مرسوم، یعنی فرضیه بازار کارآمد (EMH)، به دلیل آنکه روشنانسی بازار را چندان به حساب نمی‌آورد، مورد انتقاد قرار می‌گیرد. این فرضیه دنیایی را توصیف می‌کند که در آن همه بازیگران بازار منطقی رفتار می‌کنند و جنبه احساسی بازار را در نظر نمی‌گیرد. با این حال، روانشناسی بازار می‌تواند منجر به یک نتیجه غیرمنتظره شود که با مطالعه اصول اولیه قابل پیش‌بینی نیست. به عبارت دیگر، نظریه‌های روانشناسی بازار با این باور که بازار‌ها منطقی هستند، در تضاد هستند.

اصول بنیادی عملکرد سهام را هدایت می‌کنند، اما روان‌شناسی بازار می‌تواند بر اصول بنیادی غلبه کند و قیمت سهام را به سمتی غیرمنتظره سوق دهد.

پیش‌بینی روانشناسی بازار

به طور کلی، دو روش رایج برای انتخاب سهام توسط متخصصان وجود دارد و تنها یکی از آن‌ها به روانشناسی بازار توجه زیادی دارد.

تحلیل بنیادی به دنبال انتخاب سهام برنده با تجزیه و تحلیل مالی شرکت در زمینه صنعت آن است. روانشناسی بازار در این اعداد و ارقام جایگاه چندانی ندارد. تجزیه و تحلیل تکنیکال بر روند‌ها، الگو‌ها و سایر شاخص‌هایی که قیمت سهام را بالا یا پایین می‌کند، تمرکز دارد. روانشناسی بازار یکی از این عوامل محرک است.

استراتژی‌های معاملاتی کمّی پیروی از روند که توسط صندوق‌های تأمینی استفاده می‌شود، نمونه‌ای از تکنیک‌های سرمایه‌گذاری است که تا حدی بر بهره‌گیری از تغییرات در روان‌شناسی بازار متکی است. هدف آن‌ها شناسایی و بهره‌برداری از اختلافات بین پایه‌های ابزار و درک بازار از آن برای ایجاد سود است.

تحقیقات روانشناسی بازار

مطالعات روانشناسی، تأثیر روانشناسی بازار بر عملکرد و بازده سرمایه‌گذاری را بررسی کرده‌اند. آموس تورسکی اقتصاددان و دنیل کانمن روانشناس برنده جایزه نوبل، اولین کسانی بودند که نظریه متعارف بازار، یعنی بازار کارآمد را به چالش کشیدند. به این معنا که آن‌ها این تصور را نپذیرفتند که انسان‌ها در بازار‌های مالی همیشه تصمیمات منطقی را بر اساس اطلاعات در دسترس عموم و مرتبط در قیمت‌ها اتخاذ می‌کنند.

در رد این تصور، آن‌ها در زمینه اقتصاد رفتاری پیشگام شدند. تئوری‌ها و مطالعات آن‌ها بر شناسایی خطا‌های سیستماتیک در تصمیم‌گیری انسانی متمرکز است که از سوگیری‌های شناختی مانند بیزاری از ضرر ناشی می‌شود. کار آن‌ها به طور گسترده‌ای پذیرفته شده است و در استراتژی‌های سرمایه‌گذاری، تجارت و مدیریت پرتفوی به کار گرفته شده است.

روانشناسی بازار به ما چه می‌آموزد؟

از آنجا که بازیگران بازار انسان هستند، بازار‌ها به‌عنوان مجموعه‌ای از انتخاب انسان‌ها می‌توانند رفتار گله‌وار و سایر تمایلات غیرمنطقی مانند فروش وحشت‌زده و شوق‌وذوق غیرمنطقی را که منجر به حباب‌های قیمت دارایی می‌شود، نشان دهند. با اذعان به وجود روانشناسی بازار، می‌توان فهمید که بازار‌ها همیشه کارآمد یا منطقی نیستند.

چگونه مردم می‌توانند از روانشناسی بازار به نفع خود استفاده کنند؟

با انجام تحقیقات می‌توانید تشخیص دهید که چه زمانی روانشناسی بازار -احساساتی مانند ترس یا طمع- منجر به فروش بیش از حد یا خرید بیش از حد می‌شود. سپس می‌توانید معاملاتی برعکس انجام دهید. زمانی که دیگران گرانفروشی می‌کنند خرید کنید و زمانی که دیگران بیش از حد خرید می‌کنند بفروشید. تحقیقات همچنین می‌تواند به شما کمک کند زودتر به روند‌ها پی ببرید.

چگونه روانشناسی بازار را ارزیابی می‌کنید؟

چندین شاخص از احساسات بازار وجود دارد که می‌توان به آن‌ها نگاه کرد، مانند VIX که سطح ضمنی ترس یا طمع را در بازار اندازه‌گیری می‌کند. ابزار‌های تحلیل تکنیکال نیز می‌توانند برای آشکارسازی احساسات در یک بازار بر اساس عملکرد و حجم تاریخی قیمت استفاده شوند.

روانشناسی بازار مطالعه رفتار و احساسات گله‌وار در بین بازیگران اقتصادی مانند مشاغل، تجار یا مصرف‌کنندگان است. با مطالعه شیوع طمع، ترس یا سرخوشی در بازار، معامله‌گران ماهر می‌توانند حرکات آتی قیمت و نوسانات عرضه و تقاضا را پیش‌بینی کنند.

رفتار سرمایه‌گذاران؛ عقلانی یا احساسی؟

وقتی صحبت از پول و سرمایه‌گذاری به میان می‌آید، ما همیشه آنقدرها هم که فکر می‌کنیم منطقی نیستیم؛ به همین دلیل است که یک رشته کامل از مطالعات وجود دارد که رفتار گاهی عجیب و غریب ما را توضیح می‌دهد. شما به عنوان یک سرمایه‌گذار در کجا قرار می‌گیرید؟ آگاهی از تئوری و یافته‌های اقتصاد رفتاری (behavioral finance) ممکن است به شما در پاسخ به این سوال کمک کند.

نظریه مالی جریان اصلی (mainstream finance) بر این فرض متکی است که فعالان بازار بازیگران منطقی و عقلانی هستند که حداکثرکننده‌های منفعت هستند و هرگز اشتباه نمی‌کنند. اقتصاد رفتاری برای به چالش کشیدن مفروضات نظریه بازیگر عقلانی (Rational Actor Theory) در مورد بازارها، سرمایه‌گذاری‌ها و سایر مسائل مالی پدید آمده است.

اقتصاد رفتاری به شدت از روانشناسی شناختی (cognitive psychology) برای درک رفتار سرمایه‌گذاران در دنیای واقعی استفاده می‌کند.

زیر سوال بردن نظریه بازیگر عقلانی

نظریه استاندارد اقتصادی (economic theory) مبتنی بر این باور است که افراد به شیوه‌ای منطقی رفتار می‌کنند و تمام اطلاعات موجود در فرآیند سرمایه‌گذاری (investment process) تعبیه شده است. این فرض که به عنوان نظریه بازیگر عقلانی (RAT) شناخته می‌شود، هسته اصلی فرضیه بازار کارآمد (Efficient Market Hypothesis – EMH) است. به بیان نظریه بازیگر عقلانی، افراد برای انتخاب‌های منطقی که منجر به نتایجی همسو با منافع خود یا به حداکثر رساندن سودمندی می‌شود، کاملاً به محاسبات منطقی متکی هستند.

RAT فرض می‌کند که بازیگران منطقی این انتخاب‌های منطقی را بر اساس محاسبات بدون خطا انجام می‌دهند که مبتنی بر اطلاعات کاملی است که همیشه در دسترس آنها است. بنابراین بازیگران منطقی سعی می‌کنند در هر موقعیتی به طور فعال مزیت خود را به حداکثر برسانند و به طور مداوم سعی می‌کنند ضررهای خود را به شیوه‌ای منفعت‌طلبانه به حداقل برسانند.

با این حال، محققان مفروضات RAT را زیر سوال برده‌اند و شواهدی را کشف کرده‌اند که نشان می‌دهد رفتار منطقی در واقع به اندازه‌ای که در اقتصاد جریان اصلی به آن اعتقاد داریم رایج نیست. اقتصاد رفتاری تلاش می‌کند توضیح دهد که چگونه احساسات انسانی بر فرآیندهای تصمیم‌گیری مالی و سرمایه‌گذاری تأثیر می‌گذارد. ممکن است از آنچه تاکنون کشف کرده‌اند شگفت‌زده شوید.

فکت‌ها درباره رفتار سرمایه‌گذار

هر ساله Dalbar، یک شرکت تحقیقاتی خدمات مالی، مطالعه‌ای را با عنوان «تجزیه و تحلیل کمی رفتار سرمایه‌گذار» منتشر می‌کند و در سال ۲۰۱۵، این گزارش به این نتیجه رسید که سرمایه‌گذاران متوسط به طور مداوم در دستیابی به بازدهی شکست می‌خورند. این مطالعه نشان داد که «میانگین سرمایه‌گذاران صندوق سرمایه‌گذاری مشترک» (mutual fund investors) سهام S&P 500 را با حاشیه ۸.۱۹٪ کمتر از S&P 500 انجام دادند. بازده گسترده‌تر بازار بیش از دو برابر میانگین بازده سرمایه‌گذاران صندوق سرمایه‌گذاری مشترک (۱۳.۶۹٪ در مقابل ۵.۵۰٪) بود. میانگین سرمایه‌گذاران صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک با درآمد ثابت نیز به طور مداوم عملکرد ضعیفی داشتند و ۴.۸۱ درصد کمتر از شاخص بازار اوراق قرضه (bond market index) معیار بازده داشتند.

در پیگیری سال ۲۰۲۰ از همان نشریه، دالبر دوباره به این نتیجه رسید که سرمایه‌گذاران متوسط در دستیابی به بازده شاخص بازار شکست می‌خورند. این مطالعه نشان داد که سرمایه‌گذار معمولی سهام ۵.۳۵ درصد کمتر از بازده S&P 500 در سال ۲۰۱۹ درآمد داشته است. و حتی اگر سرمایه‌گذار با درآمد ثابت «بهترین سود سالانه خود را از سال ۲۰۱۲» با ۴.۶۲ درصد داشته باشد، باز هم کمتر از بازده شاخص معیار ۸.۷۲ درصد بود.

چرا این اتفاق می‌افتد؟

اقتصاد رفتاری برخی از توضیحات احتمالی را ارائه می‌دهد.

۱. ترس از پشیمانی

ترس از پشیمانی یا به بیان ساده، تئوری پشیمانی (loss aversion theory)، با واکنش عاطفی افراد پس از درک اشتباه در قضاوت در ارتباط است. در مواجهه با چشم‌انداز فروش سهام (selling stocks)، سرمایه‌گذاران از نظر احساسی تحت تأثیر قیمتی هستند که سهام را خریداری کرده‌اند. بنابراین، آنها از فروش آن به عنوان راهی برای جلوگیری از پشیمانی از سرمایه‌گذاری بد و همچنین ترس از گزارش ضرر (loss reporting) اجتناب می‌کنند. همه ما از اشتباه کردن متنفریم، اینطور نیست؟

آنچه سرمایه‌گذاران واقعاً باید هنگام فکر کردن به فروش سهام از خود بپرسند این است: «اگر این سهام قبلاً منحل شده باشد، تکرار همان خرید چه عواقبی دارد و آیا من دوباره در آن سرمایه‌گذاری می‌کنم؟» اگر پاسخ «نه» است، وقت آن است که بفروشید. در غیر این صورت، نتیجه پشیمانی در خرید سهام از دست رفته و پشیمانی از فروش نکردن زمانی است که مشخص شد تصمیم سرمایه‌گذاری ضعیفی گرفته شده است؛ و یک چرخه معیوب به وجود می‌آید که در آن اجتناب از پشیمانی منجر به پشیمانی بیشتر می‌شود.

تئوری پشیمانی همچنین زمانی می‌تواند برای سرمایه‌گذاران صادق باشد که متوجه شوند ارزش سهامی که فقط به خرید آن فکر کرده‌اند افزایش یافته است. برخی از سرمایه‌گذاران با پیروی از عقل متعارف و فقط خرید سهامی که دیگران در حال خرید هستند، از احتمال احساس این پشیمانی اجتناب کنند و تصمیم خود را به دلیل اینکه «دیگران این کار را انجام می‌دهند» منطقی کنند.

به اندازه کافی عجیب است که بسیاری از مردم از از دست دادن پول در سهام محبوبی که نیمی از جهان در اختیار آن است، بسیار کمتر از از دست دادن پول در یک سهام ناشناخته یا نامحبوب احساس خجالت می‌کنند.

۲. حسابداری ذهنی

انسان‌ها تمایل دارند رویدادهای خاصی را در محفظه‌های ذهنی قرار دهند و تفاوت بین این بخش‌ها گاهی اوقات بیشتر از خود رویدادها بر رفتار ما تأثیر می‌گذارد. به عنوان مثال، فرض کنید هدف شما تماشای یک نمایش در تئاتر محلی است و بلیت هر کدام ۲۰ دلار است. وقتی به آنجا می‌رسید، متوجه می‌شوید که یک اسکناس ۲۰ دلاری را از دست داده‌اید. آیا به هر حال بلیط ۲۰ دلاری برای نمایش می‌خرید؟ اقتصاد رفتاری دریافته است که تقریباً ۸۸ درصد از افراد در این شرایط این کار را انجام می‌دهند. حالا فرض کنید بلیط ۲۰ دلاری را از قبل پرداخت کرده‌اید. وقتی به در می‌رسید، متوجه می‌شوید که بلیت شما در خانه است. آیا برای خرید دیگری ۲۰ دلار پرداخت می‌کنید؟ تنها ۴۰ درصد از پاسخ‌دهندگان یکی دیگر را می‌خرند. با این حال، توجه داشته باشید که در هر دو سناریو، شما ۴۰ دلار خرج می‌کنید: سناریوهای مختلف، مقدار پول یکسان، محفظه‌های ذهنی متفاوت. خیلی احمقانه است، نه؟

یک مثال سرمایه‌گذاری از حسابداری ذهنی به بهترین وجه با تردید در فروش سرمایه‌گذاری نشان داده می‌شود که زمانی سودهای هیولایی داشت و اکنون سود متوسطی دارد. در طول رونق اقتصادی و بازار گاوی (bull market)، مردم به سودهای سالم، هرچند کاغذی، عادت می‌کنند. هنگامی که اصلاح بازار ارزش خالص سرمایه‌گذاران را کاهش می‌دهد، آنها برای فروش در حاشیه سود کمتر مردد هستند. آنها محفظه‌های ذهنی را برای دستاوردهایی که زمانی داشتند ایجاد می‌کنند و باعث می‌شوند منتظر بازگشت آن دوره سودآور باشند.

۳. تئوری چشم‌انداز و ضررگریزی

لازم نیست که یک جراح مغز و اعصاب بداند که مردم بازده سرمایه‌گذاری مطمئن را به یک بازگشت سرمایه نامشخص ترجیح می‌دهند؛ ما می‌خواهیم برای پذیرفتن هر گونه ریسک اضافی پول دریافت کنیم. این بسیار منطقی است. تئوری چشم‌انداز (prospect theory) نشان می‌دهد که افراد درجه متفاوتی از احساسات را نسبت به سود نسبت به ضرر ابراز می‌کنند. افراد بیشتر از ضررهای احتمالی استرس دارند تا اینکه از دستاوردهای برابر خوشحال باشند.

یک مشاور سرمایه‌گذاری لزوماً با تماس‌های مشتری خود مواجه نمی‌شود، زمانی که مثلاً سود ۵۰۰,۰۰۰ دلاری در سبد مشتری گزارش می‌کند. اما، می‌توانید شرط ببندید که گوشی زمانی که ۵۰۰,۰۰۰ دلار ضرر می‌کند، زنگ می‌زند! ضرر همیشه بزرگتر از سود با اندازه مساوی به نظر می‌رسد؛ وقتی به عمق جیب ما می‌رود، ارزش پول تغییر می‌کند.

تئوری چشم‌انداز همچنین توضیح می‌دهد که چرا سرمایه‌گذاران سهام از دست رفته را نگه می‌دارند: مردم اغلب برای جلوگیری از ضرر ریسک بیشتری می‌کنند تا اینکه سود کسب کنند. به همین دلیل، سرمایه‌گذاران با کمال میل در موقعیت سهام پرخطر باقی می‌مانند، به این امید که قیمت بازگردد. قماربازانی که در یک شکست متوالی هستند، به شیوه‌ای مشابه رفتار می‌کنند و شرط‌بندی‌ها را دو برابر می‌کنند تا آنچه را که قبلاً از دست داده‌اند جبران کنند. بنابراین، علیرغم تمایل منطقی ما برای به دست آوردن بازدهی برای ریسک‌هایی که می‌پذیریم، تمایل داریم برای چیزی که داریم بالاتر از قیمتی که معمولاً آماده پرداخت آن هستیم، ارزش قائل شویم.

تئوری ضررگریزی (loss aversion theory) به دلیل دیگری اشاره می‌کند که چرا سرمایه‌گذاران ممکن است تصمیم بگیرند سهم‌های بازنده‌ خود را نگه دارند و سهم‌های برنده را بفروشند: آنها ممکن است بر این باور باشند که سهم‌های بازنده ممکن است به زودی از برندگان امروز بهتر عمل کنند. سرمایه‌گذاران اغلب این اشتباه را مرتکب می‌شوند که با سرمایه‌گذاری در سهام یا صندوق‌هایی که بیشترین توجه را به خود جلب می‌کنند، اقدام بازار را تعقیب می‌کنند. تحقیقات نشان می‌دهد که پول در صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک با عملکرد بالا سریعتر از جریان پول از صندوق‌هایی که عملکرد ضعیفی دارند، جریان می‌یابد.

۴. رفتارهای لنگر انداختن

در غیاب اطلاعات بهتر یا جدید، سرمایه‌گذاران اغلب تصور می‌کنند که قیمت بازار قیمت صحیح است. مردم تمایل دارند بیش از حد به دیدگاه‌ها، نظرات و رویدادهای اخیر بازار اعتبار بدهند و به اشتباه روندهای اخیر را که با میانگین‌ها و احتمالات تاریخی و بلندمدت متفاوت است، برون‌یابی کنند.

در بازارهای گاوی، تصمیمات سرمایه‌گذاری اغلب تحت تأثیر لنگرهای قیمت قرار می‌گیرد که قیمت‌هایی به دلیل نزدیکی به قیمت‌های اخیر قابل توجه تلقی می‌شوند. ابتکار لنگر، بازده دورتر گذشته را در تصمیمات سرمایه‌گذاران بی‌ربط می‌کند.

۵. واکنش بیش از حد و واکنش بسیار کم سرمایه‌گذاران زمانی که بازار بالا می‌رود، خوش‌بین می‌شوند، با این فرض که بازار به این کار ادامه خواهد داد. برعکس، سرمایه‌گذاران در دوران رکود به شدت بدبین می‌شوند. پیامد لنگر انداختن یا اهمیت دادن بیش از حد به رویدادهای اخیر در حالی که داده‌های تاریخی را نادیده می‌گیریم، واکنش بیش از حد یا کم‌واکنشی به رویدادهای بازار است که منجر به کاهش بیش از حد قیمت‌ها در اخبار بد و افزایش بیش از حد در اخبار خوب می‌شود.

در اوج خوش‌بینی، حرص و طمع سرمایه‌گذاران سهام را به فراتر از ارزش ذاتی آنها سوق می‌دهد. چه زمانی سرمایه‌گذاری در سهام با درآمد صفر و در نتیجه نسبت قیمت به درآمد نامحدود (P/E) به یک تصمیم منطقی تبدیل شد (به دوران دات‌کام، حدود سال ۲۰۰۰ فکر کنید)؟ موارد شدید واکنش بیش از حد یا کم‌واکنشی به رویدادهای بازار ممکن است منجر به وحشت و سقوط بازار شود.

۶. اعتمادبه‌نفس بیش از حد سرمایه‌گذاران

مردم به طور کلی خود را در توانایی‌های خود بالاتر از حد متوسط ارزیابی می‌کنند. آنها همچنین دقت و صحت دانش خود را بیش از حد ارزیابی می‌کنند؛ و همچنین برتری درک شده دانش خود نسبت به دیگران.

بسیاری از سرمایه‌گذاران معتقدند که می‌توانند به طور مداوم بازار را زمان‌بندی کنند، اما در واقعیت، شواهد زیادی وجود دارد که خلاف آن را ثابت می‌کند. اعتمادبه‌نفس بیش از حد منجر به معاملات مازاد می‌شود و هزینه‌های معاملاتی سود را کاهش می‌دهد.

۷. عوامل اجتماعی

در حالی که بیشتر اقتصاد رفتاری توسط روانشناسی شناختی هدایت می‌شود، جامعه‌شناسی اقتصادی نشان می‌دهد که نیروهای فرافردی و نهادی نیز در کار هستند که رفتار سرمایه‌گذاران را هدایت می‌کنند. به عنوان مثال، مردم هنگام تصمیم‌گیری برای سرمایه‌گذاری از طرف افراد نزدیک محافظه‌کارتر هستند. علاوه بر این، سرمایه‌گذاران با سرمایه‌گذاری‌هایی که در حساب‌هایی که دارای برچسب‌های برجسته فرهنگی مانند «بازنشستگی» یا «پس‌انداز دانشگاه» بودند، محافظه‌کارتر شدند.

تحقیقات دیگر در حال حاضر به بررسی چگونگی نقش روابط اجتماعی و همچنین ساختارهای بزرگتر مانند فرهنگ بر تصمیمات مالی می‌پردازد. این نشان می‌دهد که رفتار سرمایه‌گذاران نه تنها توسط روانشناسی بلکه توسط عوامل اجتماعی نیز هدایت می‌شود.

آیا رفتار غیرمنطقی یک ناهنجاری است یا هنجار؟

کارولین مک کلاناهان، بنیانگذار و مدیر برنامه‌ریزی مالی در Life Planning Partners Inc، می‌گوید:

این دست‌کم گرفته شده است که بگوییم سلامت مالی بر سلامت روانی و جسمی تأثیر می‌گذارد و بالعکس. این فقط یک فرایند چرخه‌ای است که اتفاق می‌افتد. هنگامی که مردم به دلیل مشکلات مالی تحت استرس هستند، مواد شیمیایی به نام کاتکولامین آزاد می‌کنند. من فکر می‌کنم مردم در مورد چیزهایی مانند اپی‌نفرین و چیزهایی از این قبیل شنیده‌اند، که به نوعی تمام بدن شما را به آتش می‌کشد. بنابراین این بر سلامت روان شما تأثیر می‌گذارد، بر توانایی تفکر شما تأثیر می‌گذارد. بر سلامت جسمی شما تأثیر می‌گذارد، شما را خسته می‌کند و نمی‌توانید بخوابید. و سپس وقتی نمی‌توانید بخوابید، رفتارهای بدی برای مقابله با آن شروع می‌کنید.

همانطور که قبلاً ذکر شد، نظریه‌های اقتصاد رفتاری مستقیماً با نظریه‌های مالی سنتی در تضاد است. هر گروه سعی می‌کند رفتار سرمایه‌گذاران و پیامدهای آن رفتار را توضیح دهد. بنابراین، حق با چه کسی است؟

نظریه‌ای که آشکارا با اقتصاد رفتاری مخالف است، فرضیه بازار کارآمد (EMH) است که با یوجین فاما و کن فرنچ مرتبط است. نظریه آنها مبنی بر اینکه قیمت‌های بازار به طور مؤثر تمام اطلاعات موجود را در خود جای می‌دهد، به این فرض بستگی دارد که سرمایه‌گذاران منطقی هستند. طرفداران EMH استدلال می‌کنند که رویدادهایی مانند آنچه در اقتصاد رفتاری به آنها پرداخته می‌شود، فقط ناهنجاری‌های کوتاه‌مدت یا نتایج تصادفی هستند و در درازمدت، این ناهنجاری‌ها با بازگشت به کارایی بازار ناپدید می‌شوند.

بنابراین، ممکن است شواهد کافی وجود نداشته باشد که نشان دهد کارایی بازار باید کنار گذاشته شود، زیرا شواهد تجربی نشان می‌دهد که بازارها تمایل دارند در بلندمدت خود را اصلاح کنند.

آیا مردم منطقی رفتار می‌کنند؟

در بیشتر موارد، نه. اقتصاد رفتاری (behavioral finance) و روانشناسی سرمایه‌گذار (investor psychology) نشان می‌دهد که علیرغم فرض بازیگران عقلانی در مدل‌های اصلی اقتصادی (mainstream economic models)، انسان‌ها به طور سیستماتیک از این رفتار فرضی منحرف می‌شوند.

چرا بازیگران اقتصادی غیرمنطقی رفتار می‌کنند؟

دلایل متعددی ارائه شده است. روانشناسان شناختی (cognitive psychologists) به محدودیت‌هایی در توانایی ذهن انسان برای شناسایی و پردازش اطلاعات اشاره می‌کنند. روانشناسی همچنین نقش احساسات انسان و سوگیری‌های ذهنی (cognitive biases) را هنگام تصمیم‌گیری تشخیص می‌دهد. اخیراً، جامعه‌شناسان اقتصادی، نیروهای اجتماعی و فرهنگی را در این تصمیم‌گیری‌ها شناسایی کرده‌اند.

این وضعیت برای سرمایه‌گذاران چه معنایی دارد؟

با عمل کم و بیش «غیرمنطقی»، اقتصاد رفتاری نشان می‌دهد که سرمایه‌گذاران قربانی مجموعه‌ای از نیروهای شناختی، عاطفی و اجتماعی می‌شوند که آنها را به سمت تصمیم‌گیری‌های کمتر از حد مطلوب سوق می‌دهد و عملکرد آنها را در بازارها و جاهای دیگر تضعیف می‌کند. با دانستن این محدودیت‌های رفتار و تصمیم‌گیری انسان، افراد می‌توانند اصلاحات را انجام دهند یا آنها را تنظیم کنند. همچنین به این معنی است که بازارها آنطور که تئوری استاندارد پیش‌بینی می‌کند کارآمد نیستند و فضایی را برای معامله‌گران باهوش باقی می‌گذارد تا از قیمت‌گذاری‌های نادرست استفاده کنند و سود کسب کنند.

اقتصاد رفتاری مطمئناً برخی از نگرش‌های تعبیه شده در سیستم سرمایه‌گذاری را منعکس می‌کند. رفتارگرایان (behavioralists) استدلال می‌کنند که سرمایه‌گذاران اغلب غیرمنطقی رفتار می‌کنند، بازارهای ناکارآمد و سهام با قیمت‌گذاری نادرست تولید می‌کنند. این ممکن است برای یک لحظه درست باشد، اما کشف مداوم این ناکارآمدی‌ها یک چالش است. سوالاتی در مورد اینکه آیا می‌توان از این تئوری‌های اقتصاد رفتاری برای مدیریت مؤثر و اقتصادی پول استفاده کرد یا خیر، باقی می‌ماند.

گفته می‌شود، سرمایه‌گذاران می‌توانند بدترین دشمنان خود باشند. تلاش برای حدس زدن بازار (market timing) در درازمدت نتیجه نمی‌دهد. در واقع، اغلب منجر به رفتار عجیب و غریب و غیرمنطقی می‌شود. اجرای یک استراتژی که به خوبی فکر شده و به آن پایبند باشیم، ممکن است به شما کمک کند تا از بسیاری از این اشتباهات رایج سرمایه‌گذاری جلوگیری کنید.

ترس و طمع چه تاثیری در معاملات دارد

یک ضرب‌المثل قدیمی در وال استریت، می‌گوید بازار فقط توسط دو احساس هدایت می‌شود: ترس و طمع. اگرچه این یک ساده‌سازی بیش از حد است، اما اغلب می‌تواند درست باشد. با این حال، تسلیم شدن در برابر این احساسات می‌تواند به سبد سرمایه‌گذاران، ثبات بازار سهام و حتی اقتصاد در کل آسیب جدی وارد کند. ادبیات آکادمیک گسترده‌ای وجود دارد که به عنوان اقتصاد رفتاری شناخته می‌شود و به موضوع درک روانشناسی بازار اختصاص دارد.

اجازه دادن به احساسات برای سوار شدن بر رفتار سرمایه‌گذاری غالباً منجر به تصمیم‌گیری غیرمنطقی می‌شود که می‌تواند برای شما گران تمام شود. معمولاً بهتر است روند فعلی را نادیده بگیرید، خواه صعودی یا نزولی، و به یک برنامه بلندمدت مبتنی بر اصول بنیادی سالم پایبند باشید.

همچنین بسیار مهم است که درک کنید چقدر به ریسک حساس هستید و زمانی که ترس و طمع بازار را فرا گرفته است، تخصیص دارایی‌های خود را بر اساس آن تنظیم کنید.

تأثیر طمع

اکثر مردم می‌خواهند هر چه سریعتر ثروتمند شوند و بازارهای گاوی از ما دعوت می‌کند تا آن را امتحان کنیم. رونق اینترنت در اواخر دهه ۱۹۹۰ یک مثال کامل است. در آن زمان، به نظر می‌رسید که تنها کاری که یک مشاور باید انجام دهد این بود که هر گونه سرمایه‌گذاری را با «دات‌کام«ـی در پایان آن انجام دهد، و سرمایه‌گذاران از فرصت استفاده کردند. انباشت سهام مرتبط با اینترنت، که بسیاری از آنها به سختی استارت‌آپ بودند، به اوج خود رسید. سرمایه‌گذاران به شدت حریص شدند و قیمت‌های خرید و پیشنهاد قیمت را تا سطوح بیش از حد افزایش دادند. مانند بسیاری دیگر از حباب‌های دارایی در تاریخ، در نهایت ترکید و قیمت سهام را از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ کاهش داد.

همانطور که گوردون گکو سرمایه‌گذار خیالی در فیلم وال‌استریت گفت: «طمع خوب است»، با این حال، این تفکر سریع ثروتمند شدن، حفظ یک برنامه سرمایه‌گذاری منظم و بلندمدت را دشوار می‌کند؛ به‌ویژه در شرایطی که آلن گرینسپن، رئیس فدرال‌رزرو، به آن شوروشوق غیرمنطقی می‌گوید.

چنین مواقعی بسیار مهم است که حفظ یکنواختی و پایبندی به اصول سرمایه‌گذاری، مانند حفظ افق بلندمدت، میانگین هزینه دلاری، و نادیده گرفتن رفتار گله‌ای، چه در خرید و چه در فروش، در نظر گرفته شود.

درسی از وارن بافت نمونه‌ای از سرمایه‌گذاری روشن و بلندمدت، وارن بافت است که تا حد زیادی حباب دات‌کام را نادیده گرفت و آخرین خنده را به کسانی کرد که او را اشتباه‌کار می‌خواندند. بافت به رویکرد آزمایش شده خود پایبند بود که به‌عنوان سرمایه‌گذاری مبتنی بر ارزش معروف است. این امر شامل خرید شرکت‌هایی است که به نظر می‌رسد بازار قیمت‌گذاری کمتری داشته‌اند، که لزوماً به‌معنای نادیده گرفتن مدهای سوداگرانه است.

تأثیر ترس

همانطور که بازار می‌تواند غرق در طمع شود، می‌تواند تسلیم ترس نیز شود. زمانی که سهام برای مدت طولانی متحمل زیان‌های زیادی می‌شود، سرمایه‌گذاران در مجموع می‌توانند از زیان بیشتر بترسند؛ بنابراین شروع به فروش می‌کنند. این البته‌اثر خودشکوفایی برای اطمینان از کاهش بیشتر قیمت‌ها دارد. اقتصاددانان برای اتفاقاتی که هنگام خرید یا فروش سرمایه‌گذاران می‌افتد و آنان کاری را فقط به این دلیل انجام می‌دهند که دیگران در پی آن بوده‌اند، نامی دارند: رفتار گله‌ای.

همانطور که در طول یک رونق، طمع بر بازار غالب است، پس از رکود نیز ترس غالب است. برای جلوگیری از زیان، سرمایه‌گذاران به سرعت سهام می‌فروشند و دارایی‌های مطمئن‌تری مانند اوراق بهادار بازار پول، صندوق‌های با ارزش پایدار، و صندوق‌های حمایت‌شده اصلی، همگی اوراق بهادار کم‌ریسک اما کم‌بازده، می‌خرند.

دنبال کردن گله در مقابل سرمایه‌گذاری بر اساس اصول

خروج انبوه از سهام نشان‌دهنده بی‌توجهی کامل به سرمایه‌گذاری بلندمدت بر اساس مبانی است. مسلماً، از دست دادن بخش بزرگی از سهام بسیار دردناک است، اما شما با از دست دادن سهم، بازیابی اجتناب‌ناپذیر خسارت را غیرممکن می‌کنید. در بلندمدت، سرمایه‌گذاری‌های کم‌ریسک، هزینه فرصت ناشی از درآمدهای از دست رفته و رشد مرکب را به سرمایه‌گذاران هدیه می‌کند که در نهایت زیان‌های ناشی از رکود بازار را کاهش می‌دهد.

همانطور که کنار گذاشتن برنامه سرمایه‌گذاری برای سریع ثروتمند شدن می‌تواند سوراخ بزرگی در سبد سهام شما ایجاد کند، همچنین فرار از بازار همراه با بقیه گله که معمولاً دقیقاً در زمان نامناسبی از بازار خارج می‌شوند نیز می‌تواند خطرناک باشد. وقتی گله در حال فرار است، شما باید خرید کنید؛ مگر اینکه قبلاً کاملاً سرمایه‌گذاری کرده باشید. در این صورت، فقط سهم‌هایتان را محکم نگه دارید.

اهمیت منطقه امن

ظهور شبکه‌های خبری و اطلاع‌رسانی شبانه‌روزی می‌تواند واکنش‌های شدید سرمایه‌گذاران را ایجاد کند که به اثر CNN معروف است. تمام این صحبت‌ها از ترس و طمع به نوسانات ذاتی بازار سهام مربوط می‌شود. زمانی که سرمایه‌گذاران به‌دلیل زیان یا بی‌ثباتی بازار خود را خارج از منطقه امن خود می‌بینند، در برابر این احساسات آسیب‌پذیر می‌شوند که اغلب منجر به اشتباهات بسیار پرهزینه می‌شود.

از غرق شدن در احساسات غالب بازار در روز، که می‌تواند ناشی از ترس یا حرص غیرمنطقی باشد، خودداری کنید و به اصول اساسی پایبند باشید. تخصیص دارایی مناسب را انتخاب کنید. اگر به شدت ریسک‌گریز هستید، احتمالاً بیشتر مستعد ترس هستید، بنابراین میزان قرار گرفتن شما در برابر سهام باید کمتر از افرادی باشد که تحمل ریسک بالایی دارند.

وارن بافت زمانی گفت: «تا وقتی نتوانید شاهد کاهش ۵۰ درصدی سهام خود باشید بدون اینکه دچار وحشت شوید، نباید در بازار سهام باشید.»

این کار به آن آسانی که به نظر می‌رسد نیست. مرز باریکی بین کنترل احساسات و لجبازی وجود دارد. همچنین به یاد داشته باشید که هر از گاهی استراتژی خود را مجدداً ارزیابی کنید. تا حدی انعطاف‌پذیر باشید و هنگام تصمیم‌گیری برای تغییر برنامهٔ خود منطقی بمانید.

سؤالات متداول

۱. چرا ترس و طمع برای روانشناسی بازار بسیار مهم است؟

بسیاری از سرمایه‌گذاران احساساتی هستند و ترس و طمع در این عرصه ضربه سنگینی می‌زند. به گفته برخی از محققان، طمع و ترس این قدرت را دارد که بر مغز ما تأثیر بگذارد؛ به‌گونه‌ای که ما را وادار می‌کند عقل سلیم و خودکنترلی را کنار بگذاریم و تحریک‌پذیر شویم. وقتی صحبت از انسان و پول می‌شود، ترس و طمع می‌توانند انگیزه‌های قدرتمندی باشند.

۲. ترس و طمع چگونه بر بازارها تأثیر می‌گذارد؟

وقتی قدرت طمع یا ترسی که در بازار بیداد می‌کند مردم را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد، واکنش‌های بیش از حد ممکن است رخ دهد که قیمت‌ها را مخدوش می‌کند. در طرف حرص و طمع، حباب‌های دارایی می‌توانند بسیار فراتر از اصول بنیادی متورم شوند. از طرف ترس، فروش می‌تواند طولانی شود و قیمت‌ها را بسیار پایین‌تر از جایی که باید باشد کاهش دهد. ۳. معامله‌گران چگونه می‌توانند از ترس و طمع در بازار استفاده کنند؟ ترس و طمع باعث ایجاد واکنش‌های بیش از حد می‌شود؛ به این معنی که معامله‌گران باهوش می‌توانند دارایی‌های بیش از حد فروش را خریداری کنند و دارایی‌های بیش از حد خریداری شده را بفروشند. اتخاذ یک استراتژی متضاد می‌تواند ایده خوبی باشد. به موجب آن وقتی دیگران در وحشت هستند خرید می‌کنید. دارایی ها را در حالی که «در حال فروش هستند» می‌گیرید و زمانی که سرخوشی منجر به حباب می‌شود، می‌فروشید.

۴. چگونه می توان میزان ترس یا طمع را در بورس اندازه گیری کرد؟

چندین شاخص احساسات بازار وجود دارد که می‌توان به آنها نگاه کرد، اما دو شاخص به‌طور خاص احساسات ترس یا طمع را مورد کنکاش قرار می‌دهند. برای مثال، شاخص VIX Cboe، سطح ضمنی ترس یا طمع را در بازار با بررسی تغییرات در نوسانات در S&P 500 اندازه‌گیری می‌کند.

شاخص ترس و طمع در CNN نیز یکی دیگر از ابزارهای خوب است که تغییرات روزانه، هفتگی، ماهانه و سالانه ترس و طمع را برای بازار سهام امریکا اندازه‌گیری می‌کند. از این شاخص به‌عنوان یک شاخص مخالف استفاده می‌شود که هفت عامل مختلف را بررسی می‌کند تا میزان ترس و طمع در بازار را مشخص کند و احساسات سرمایه گذاران را در مقیاس ۰ تا ۱۰۰ امتیاز می‌دهد.

شما تصمیم‌گیرنده نهایی برای پرتفوی خود هستید و بنابراین مسئول هر گونه سود یا زیان در سرمایه‌گذاری. پایبندی به تصمیمات صحیح سرمایه‌گذاری در حالی که احساسات خود را کنترل می‌کنید، خواه مبتنی بر حرص و طمع باشند یا مبتنی بر ترس، و دنبال نکردن کورکورانه احساسات بازار برای سرمایه‌گذاری موفق و حفظ استراتژی بلندمدت شما بسیار مهم است.

راه‌های رسیدن به معامله‌گری بدون ترس و لرز

حتی یک معامله‌گر حرفه‌ای ارز (currency trader) نیز ممکن است گاهی در مورد خود دچار تردید شود. یک معامله‌گر خوب باید بتواند بپذیرد که ممکن است در مورد معامله‌ای اشتباه کند. در معاملات ارز، عدم قطعیت‌های زیادی وجود دارد و این می‌تواند ترسناک باشد.

اما اگر ترس بیش از حد داشته باشید، هرگونه امید به انجام معاملات موفق را از بین خواهید برد. پس چگونه می‌توانید بین احتیاط و کسب سود پایدار تعادل برقرار کنید؟ هیچ فرمول جادویی وجود ندارد، اما چارچوبی وجود دارد که می‌تواند به شما کمک کند. این چارچوب از اصول اولیه معاملات ارزی است.

اولین قدم، شناخت شخصیت معاملاتی و یافتن نقاط قوت فردی است. سپس باید از روش‌های معاملاتی و آموزشی که با شما همخوانی ندارند، صرف‌نظر کنید و تنها روی یک مهارت در هر زمان تمرکز کنید. تمرکز بر یک روش در یادگیری سریع‌تر و مؤثرتر کمک می‌کند.

تست کردن روش معاملاتی، چه از طریق بک‌تستینگ (backtesting) و چه فوروارد تستینگ (forward testing)، یکی از کلیدهای موفقیت و افزایش اعتماد به نفس در معاملات است. همچنین یادگیری از اشتباهات و مرور مداوم معاملات، به معامله‌گران کمک می‌کند تا اشتباهات را شناسایی و رفع کنند و از دوره‌های افت عبور کنند. در نهایت، اعتماد به نفس، مهم‌ترین سلاح یک معامله‌گر ارز است که با تمرین و شناخت درست از خود به دست می‌آید.

شناخت شخصیت معاملاتی خود

اولین کلید موفقیت در معامله‌گری، شناخت چگونگی کارکرد ذهن شماست. شما مجموعه‌ای شگفت‌انگیز از افکار، تجربیات و عقاید هستید و هیچ‌کس دقیقاً مانند شما نیست. اما این تفاوت‌ها می‌تواند یک مشکل بالقوه ایجاد کند. اگر می‌خواهید یاد بگیرید چگونه به یک معامله‌گر ارز تبدیل شوید (کسی که واقعاً پول در می‌آورد)، باید بدانید چه چیزهایی برای شما مفید است و چه چیزهایی مانع پیشرفتتان می‌شود.

برای شروع، باید شخصیت زمانی معاملاتی (Trading Timeframe Personality – TTP) خود را پیدا کنید. این کار به شما یک برتری بزرگ نسبت به دیگر معامله‌گران تازه‌کار می‌دهد. اکنون که این قطعه مهم از پازل را در اختیار دارید، می‌توانید فیلترینگ مهمی انجام دهید.

فیلتر کردن سر و صدای آموزشی معاملات ارز

اکنون که درک کلی از نحوه کارکرد ذهنتان دارید، وقت آن است که سر و صدای موجود در بازار را فیلتر کنید و واقعاً در مورد معاملات ارز بیاموزید. بزرگ‌ترین اشتباهی که معامله‌گران تازه‌کار فارکس (Forex) مرتکب می‌شوند، این است که به دنبال یک روش معاملاتی موفق می‌گردند، بدون اینکه عواقب آن را در نظر بگیرند.

بله، عواقبی وجود دارد. عواقب بزرگ. اگر ندانید چه نوع روش‌های معاملاتی برای شما مناسب است، زمان خود را صرف دنبال کردن سیستم‌هایی می‌کنید که قطعاً در آن‌ها شکست خواهید خورد. این تنها هدر دادن وقت و انرژی است. اما من شما را درک می‌کنم. من هم آنجا بوده‌ام.

فکر می‌کنید که تنها تعداد کمی از سیستم‌های معاملاتی سودآور وجود دارند، بنابراین می‌خواهید از اولین سیستمی که به شما وعده سودهای پایدار می‌دهد، استفاده کنید. واقعیت این است که طیف گسترده‌ای از استراتژی‌های معاملاتی وجود دارد که می‌تواند برای شما کارساز باشد. پس وقت خود را صرف انتخاب فردی کنید که از او آموزش می‌بینید.

در ابتدا، فقط از مربیانی بیاموزید که روش‌هایشان با شخصیت زمانی معاملاتی شما همخوانی دارد. احتمالاً از اینکه چقدر یادگیری در هماهنگی با نقاط قوت شما آسان‌تر می‌شود، شگفت‌زده خواهید شد. اگر برای معاملات روزانه فارکس ساخته نشده‌اید، هیچ‌وقت در آن موفق نخواهید بود. و بالعکس.

در یک موضوع استاد شوید

قبل از اینکه به بحث بعدی بپردازیم، لازم است به این نکته اشاره کنیم که شما باید در هر زمان، تنها یک چیز را یاد بگیرید. شما ظرفیت ذهنی محدودی دارید و انجام چند کار هم‌زمان باعث می‌شود یادگیری بسیار کندتر انجام شود. مطالعات نشان می‌دهند که حتی انجام تنها دو کار به‌صورت هم‌زمان می‌تواند پردازش مغزی را تا ۳۷٪ کاهش دهد.

همچنین مطالعات نشان می‌دهند که زنان در انجام چند کار هم‌زمان بهتر از مردان هستند. از آنجا که حدود ۹۰٪ معامله‌گران مرد هستند، احتمالاً شما نیز مرد هستید. اگر این‌طور است، دلیل بیشتری دارید که نباید بیش از یک چیز را هم‌زمان یاد بگیرید.

پس یک دوره معاملاتی انتخاب کنید و به آن پایبند باشید تا زمانی که در آن استاد شوید یا متوجه شوید که برای شما مناسب نیست. اگر تصمیم گرفتید که مناسب شما نیست، حتماً دلیل خوبی برای آن داشته باشید. فقط به این دلیل که اوضاع سخت شده، دست نکشید. بپذیرید که ممکن است اوضاع ناخوشایند شود و ادامه دهید.

روش معاملاتی خود را به‌طور کامل تست کنید اگر چیزی وجود داشته باشد که اعتماد به نفس شما را در معاملات افزایش دهد، آن تست کردن روش معاملاتی‌تان است، قبل از اینکه هرگونه پول واقعی به خطر بیندازید. این شامل بک‌تستینگ (backtesting) و فوروارد تستینگ (forward testing) است.

بک‌تستینگ (Backtesting)

این زمانی است که روش معاملاتی خود را بر روی داده‌های تاریخی تست می‌کنید. برای یادگیری بیشتر درباره بک‌تستینگ و دسترسی به روش‌های واقعی برای تست کردن، به پست‌های موجود در این وب‌سایت مراجعه کنید. هیچ فعالیت دیگری را ندیده‌ام که به معامله‌گران تازه‌کار کمک کرده باشد تا به حرفه‌ای تبدیل شوند، جز شاید مربیگری فعال. اما مربیگری می‌تواند گران باشد.

بک‌تستینگ برای اکثر معامله‌گران مقرون‌به‌صرفه است. این روش برای همه جواب نمی‌دهد، اما احتمال زیادی وجود دارد که اعتماد به نفسی که به دنبالش هستید، به شما بدهد. من استفاده از نرم‌افزار Forex Tester ۲ را برای بک‌تستینگ توصیه می‌کنم.

فوروارد تستینگ (Forward Testing)

این زمانی است که روش معاملاتی خود را به‌صورت زنده و در زمان واقعی تست می‌کنید. این کار می‌تواند در یک حساب دمو یا حساب زنده کوچک انجام شود. عناصری وجود دارند که در بک‌تستینگ نمی‌توان آن‌ها را پیش‌بینی کرد. مواردی مانند تعارضات زمانی و احساسات معاملاتی فقط در فوروارد تستینگ قابل بررسی هستند.

پس قبل از اینکه تمام سرمایه خود را به خطر بیندازید، مطمئن شوید که روش خود را در زمان واقعی تست کرده‌اید. این کار به شما اعتماد به نفس زیادی می‌دهد.

چگونه از اشتباهات خود در معاملات بیاموزیم

این یکی از غیرجذاب‌ترین بخش‌های معامله‌گری است. این موضوع مشابه مدیریت ریسک است، اما مانند مدیریت ریسک، یکی از مهم‌ترین بخش‌ها نیز هست. برای اینکه تا حد ممکن نترس و شجاع شوید، باید بفهمید چه اشتباهاتی مرتکب می‌شوید. این به این معنی است که باید معاملات خود را ثبت کنید.

اگر اشتباهاتی مرتکب می‌شوید و آن‌ها را نمی‌دانید، چگونه می‌توانید آن‌ها را اصلاح کنید؟ مرور معاملات به دو روش به شما کمک می‌کند:

  • می‌توانید ببینید که در حال معامله‌گری درست هستید، اما فقط یک دوران افت عادی را تجربه می‌کنید.
  • می‌توانید چیزهایی را که ممکن است متوجه آن‌ها نباشید و اشتباه انجام می‌دهید، اصلاح کنید.

روش‌های مختلفی برای ثبت معاملات وجود دارد، بنابراین باید روشی را پیدا کنید که برای شما کارساز باشد. اگر از تایپ کردن لذت نمی‌برید، حتی می‌توانید ویدئو ژورنال تهیه کنید. 🙂

هیچ راهی برای کاملاً نترس شدن در معاملات فارکس وجود ندارد. اما اگر بدانید که ذهن شما چگونه کار می‌کند، نقاط قوت خود را بشناسید و تمرین زیادی داشته باشید، به بهترین شانس برای موفقیت دست خواهید یافت. اعتماد به نفس، مهم‌ترین سلاح یک معامله‌گر ارز است.

راه‌های مقابله با هیجان مخرب در ترید

هیچ‌کسی نیست که در بازار فارکس معامله کرده باشد و در یک نقطه هیجان ناشی از «هیجان معامله» را تجربه نکرده باشد. این همان احساسی است که وقتی نمی‌دانید نتیجه چه خواهد شد، به سراغتان می‌آید. آیا حساب خود را دو برابر خواهید کرد یا از بین خواهد رفت؟ آیا با سود خود می‌توانید یک ساعت رولکس جدید بخرید؟

این می‌تواند برای مدتی بسیار جالب باشد؛ تا زمانی که متوجه شوید که شما واقعاً در حال معامله نیستید، بلکه در حال قمار کردن هستید. سپس واقعیت به شما ضربه می‌زند. شما ممکن است واقعاً مجبور شوید که یک معامله‌گر واقعی شوید، و بفهمید معاملات شما باید هیجان کمتری داشته باشند.

معاملات در بازار فارکس به طور طبیعی می‌تواند هیجان‌انگیز باشد، اما برای موفقیت در این بازار، باید این هیجان را کنار گذاشت و به رویکردی منطقی و استراتژیک روی آورد. مقاله حاضر پنج روش برای بی‌هیجان کردن معاملات فارکس را ارائه می‌دهد: شناخت شخصیت واقعی خود، آموزش صحیح و معتبر، تمرین و آزمایش استراتژی‌ها، تمرکز بر روانشناسی معاملاتی و مرور دقیق معاملات. با به کارگیری این روش‌ها، معامله‌گران می‌توانند درآمد ثابت و سودآوری در فارکس را تجربه کنند و از خطرات ناشی از تصمیمات هیجانی دوری کنند.

معاملات واقعی (موفق) باید بی‌هیجان باشد

صحیح‌ترین روانشناسی معاملاتی: بی‌هیجان. اخیراً با والتر پیترز در مورد این موضوع صحبت کردم. تجارت موفق یعنی فقط زمانی که فرصت‌ها وجود دارند، معامله کنید و بدانید که از هر معامله چه انتظاری دارید. البته، هرگز نمی‌توانید نتیجه دقیق را بدانید، اما باید برای تمام سناریوهایی که ممکن است پیش بیاید، برنامه‌ای داشته باشید. اینجاست که احتمالاً شروع به کسب پول خواهید کرد.

این خیلی هیجان‌انگیز یا جذاب نیست. اما می‌دانید چه چیزی جذاب است؟ کسب درآمد ثابت از طریق معاملات. اگر این هدف نهایی شماست، ادامه دهید…

چگونه فارکس را بی‌هیجان کنید

در اینجا پنج روشی که من دیده‌ام معامله‌گران موفق با استفاده از آن‌ها تجارت خود را بسیار کمتر هیجان‌انگیز و در عین حال بسیار سودآورتر می‌کنند، آورده شده است.

۱. کشف شخصیت واقعی خود

این کار ممکن است زمان ببرد و تلاش زیادی نیاز داشته باشد. ممکن است فکر کنیم که چون باید هر روز با خودمان زندگی کنیم، باید خودمان را بهتر بشناسیم. اما متأسفانه، ما ممکن است به خودمان عادت کرده باشیم و آنچه را که داریم انجام می‌دهیم نادیده بگیریم. وقتی مردم تحت استرس قرار می‌گیرند، خود واقعی‌شان نمایان می‌شود. خواندن در مورد شخصیت‌هایی که تحت استرس قرار می‌گیرند، به شما کمک کند تا بدانید در داخل ذهن شما چه می‌گذرد. هنگامی که این را درک کردید، می‌توانید سیستم معاملاتی مناسب خود را انتخاب کنید، زمان مناسب برای معاملات را شناسایی کرده و تصمیم بگیرید که آیا نیاز به خودکارسازی تدریجی دارید.

و این نیمی از نبرد است.

۲. آموزش ببینید

برخی این را به‌عنوان جمع‌آوری هرچیزی که به صورت رایگان از اینترنت یافت می‌شود، در نظر می‌گیرند. مطمئناً، شما می‌توانید با این روش، آموزش‌های خوبی پیدا کنید، اما همچنین باید از میان انبوهی از مطالب بی‌ارزش، به مطالب مفید دست یابید.

بنابر تجربه شخصی‌ام توصیه می‌کنم که برای آموزش خود هزینه کنید. این کار بیشتر از آنچه که فکر می‌کنید، مفید است. شما خیلی بیشتر احتمال دارد چیزی که برای آن پول پرداخت کرده‌اید، استفاده کنید تا چیزی که به صورت رایگان دریافت کرده‌اید. ما به این‌گونه کارها این‌طور واکنش نشان می‌دهیم. فکر کنید به اینکه چطور ارزش چیزهایی که رایگان دریافت کرده‌اید را مقایسه می‌کنید با چیزهایی که پول برای آن‌ها پرداخت کرده‌اید… حتی اگر فقط چند دلار باشد.

پرداخت هزینه برای یک دوره آموزشی به شما این امکان را می‌دهد که زباله‌های موجود در منابع مشکوک را حذف کنید. شما بلافاصله وارد اصل ماجرا می‌شوید. هنگامی که کمی تحقیق در مورد یک مدرس معاملاتی انجام دهید، می‌توانید ایده خوبی پیدا کنید که آیا سبک معاملاتی او با شخصیت شما مطابقت دارد یا خیر.

۳. استراتژی خود را تمرین کنید و آن را به‌طور کامل درک کنید

بله، شما باید استراتژی معاملاتی خود را تمرین کنید. این به معنای آزمایش مجدد و آزمایش پیشرفته است. در آزمایش مجدد (backtesting)، شما استراتژی خود را روی داده‌های تاریخی تست می‌کنید. همانطور که می‌دانید، عملکرد گذشته تضمینی برای نتایج آینده نیست. اما می‌تواند ایده خوبی به شما بدهد که آیا سیستم معاملاتی شما احتمال موفقیت خوبی دارد یا خیر.

اگر آزمایش مجدد شما خوب پیش برود، پس آزمایش پیشرفته (forward testing) به شما این امکان را می‌دهد که ببینید آیا استراتژی شما در شرایط بازار واقعی واقعاً کار می‌کند یا خیر. این دو روش آزمایشی گاهی اوقات جذاب نیستند، اما برای موفقیت شما ضروری هستند.

۴. تمرکز بر روانشناسی معاملاتی خود

در نهایت باید تمرکز کنید. تمرکز هنگام معامله، تمرکز هنگام آزمایش و تمرکز هنگام یادداشت‌برداری از معاملات خود. به نظر ساده می‌رسد، اما انجام آن آسان نیست. حواس‌پرتی‌ها بسیار هستند. کارهایی مانند مدیتیشن و اختصاص زمان برای تمرکز روی معاملات می‌توانند به شما کمک کنند تا تمرکز خود را بهبود دهید.

۵. مرور معاملات خود

این همان موردی است که من و بسیاری از معامله‌گران دیگر در آن مشکل داریم. اما مرور معاملات شما تنها راه برای بهبود است. در نهایت، چگونه می‌توانید بهبود پیدا کنید، اگر ندانید چه چیزی را اشتباه انجام می‌دهید؟ بهترین راه برای یادگیری بهبود معاملات خود، داشتن یک دفترچه معاملاتی است.

پس این‌گونه است که می‌توانید معاملات خود را بی‌هیجان کنید. اگر شما به‌دنبال هیجان در معاملات خود هستید، احتمالاً هنوز به اندازه کافی با دنیای معامله‌گری آشنا نیستید. وقتی متوجه شوید که معاملات فارکس باید بی‌هیجان باشد، به این‌که کسب پول به‌طور مستمر و هیجان معمولاً با یکدیگر هم‌خوانی ندارند، امیدوارم که استراتژی‌های بالا به شما کمک کنند که به یک معامله‌گر سودآور مستمر تبدیل شوید.

راه‌هایی برای دستیابی به ریسک‌پذیری

افراد خود را معامله‌گر و تریدر می‌نامند چون تاجران تجارت می‌کنند، درست است؟ اما توصیف مناسب‌تری از شغل شما، «ریسک‌پذیر» (risk-taker) است. به عنوان یک تاجر، شما پول خود را روی چیزی شرط می‌بندید که نمی‌توانید کنترل کنید و هیچ تأثیری بر نتیجه آن ندارید. حتی اگر بهترین تلاش خود را بکنید و کاملاً به برنامه‌تان متعهد باشید، ممکن است به راحتی بدون اینکه تقصیر شما باشد، ضرر کنید. در این مقاله، به شما می‌گویم که ریسک‌پذیری به چه معناست و چه ذهنیتی برای تجارت موفق لازم دارید.

تجارت به معنای ریسک‌پذیری است. تاجران باید با ناشناخته‌ها مواجه شوند و نسبت به نتایج بی‌تفاوت باشند. در این مقاله، پنج نکته کلیدی برای ایجاد ذهنیت مناسب برای تجارت موفق ارائه شده است. اولین نکته این است که تاجران باید از وابستگی به معاملات خود خودداری کنند و بدانند که نتیجه هر معامله خارج از کنترل آن‌هاست. دومین نکته بیان می‌کند که تاجران باید در زمان‌هایی که نرخ پیروزی بالا است، بیشتر ریسک کنند.

همچنین، باید به یاد داشته باشند که دوره‌های باخت ممکن است پیش بیاید و نباید آن‌ها را به خود نسبت دهند. نکته چهارم بر اهمیت محافظت از سرمایه تأکید دارد و در نهایت، تاجران باید احساسات خود را کنار بگذارند و تجارت را به‌عنوان یک شغل جدی در نظر بگیرند. این نکات به معامله‌گران کمک می‌کند تا با اعتماد به نفس بیشتری به تجارت بپردازند و از نوسانات غیرضروری جلوگیری کنند.

معامله‌گری یعنی مواجهه با ناشناخته‌ها

ما به طور مختصر به این موضوع اشاره کردیم، اما مهم است که معنای کامل آن را درک کنید. با اینکه ممکن است سیستمی داشته باشید که به آن اعتماد دارید و تمام قوانین خود را به دقت دنبال می‌کنید، هر تنظیم یا هر معامله می‌تواند در هر زمان شکست بخورد. بعد از اینکه بر اساس معیارهای خود وارد یک معامله شدید، دیگر در دست شما نیست که آیا قیمت به هدف سود شما برسد یا دستور توقف ضرر شما. تاجران اغلب اشتباه می‌کنند و به معاملات خود وابسته می‌شوند و فکر می‌کنند اگر یک تنظیم به‌خصوص امیدوارکننده باشد، باید به برنده تبدیل شود. این طرز فکر خطرناک و نادرست است. شما هرگز نمی‌توانید پیش‌بینی کنید که آیا معامله شما برنده خواهد شد یا بازنده. پس چرا باید به معاملات بازنده وارد شوید؟

به عنوان یک معامله‌گر، باید نسبت به نتیجه بی‌تفاوت باشید. مهم نیست که آیا برنده می‌شوید یا بازنده، اگر همه چیز را به درستی انجام داده‌اید.

* درس ۱

درک کنید که نمی‌توانید نتیجه یک معامله را کنترل یا پیش‌بینی کنید. به معاملات خود وابسته نشوید؛ نمی‌توانید از معاملات بازنده جلوگیری کنید. معامله‌گر بودن به معنای مواجهه با ناشناخته‌ها در هر روز است.

ریسک بیشتر زمانی که نرخ پیروزی شما بالا است شرط‌بندان ورزشی همیشه این را می‌دانسته‌اند: وقتی بر روی تیمی که احتمال برنده شدن بیشتری دارد شرط می‌بندید، حاضر هستید بیشتر ریسک کنید زیرا شانس بیشتری برای کسب درآمد دارید و وقتی تیم انتخابی شما شانس بالایی برای برنده شدن ندارد، کمتر ریسک می‌کنید. تاجران اینقدر هوشمند نیستند… آیا منطقی نیست که وقتی نرخ پیروزی شما ۷۵٪ است، بیشتر ریسک کنید تا وقتی که استراتژی معاملاتی شما فقط نرخ پیروزی ۵۰٪ دارد؟ نرخ پیروزی پایین‌تر به این معنی است که شما معاملات باخت بیشتری خواهید داشت. بنابراین، هرچه ریسک شما در هر معامله بیشتر باشد، نوسانات بزرگ‌تری در موجودی حساب شما خواهید داشت.

این موضوع به‌ویژه برای معامله‌گران که چندین تنظیم یا استراتژی معاملاتی دارند جالب است. امتحان کنید و ببینید عملکرد شما چگونه تغییر خواهد کرد اگر به معاملات با نرخ پیروزی بالاتر وزن بیشتری بدهید و ریسک را برای تنظیمات با نرخ پیروزی پایین‌تر کاهش دهید. این می‌تواند نوسانات را به طور قابل توجهی کاهش دهد.

با این حال، نسبت پاداش به ریسک (reward:risk ratio) نیز باید منطقی باشد و اگر پتانسیل سود محدود باشد، توجیهی برای معامله نیست؛ حتی برای یک شرط بزرگ‌تر.

* درس ۲

به‌طور تصادفی ۲٪ ریسک نکنید. این یک افسانه است که ریسک ۲٪ در هر معامله بهترین راه است. ارتباط بین نرخ پیروزی، اندازه موقعیت و تأثیرات آن بر موجودی حساب خود را درک کنید. ریسک را در تنظیمات با نرخ پیروزی پایین کاهش دهید تا از نوسانات زیاد جلوگیری کنید.

دوره‌های باخت پیش می‌آید. آن‌ها (همیشه) تقصیر شما نیستند

شما ممکن است یک استراتژی معاملاتی با تست‌های گذشته و حال داشته باشید و به‌طور نسبی بتوانید بگویید که نرخ پیروزی شما ۶۵٪ است؛ یا هر چیز دیگری. با این اطلاعات می‌توانید پیش‌بینی کنید که در ۱۰۰۰ معامله بعدی خود، به‌طور نزدیک به ۶۵۰ معامله برنده و ۳۵۰ معامله بازنده خواهید داشت. با این حال، نرخ پیروزی شما نمی‌تواند اطلاعاتی درباره نتیجه ۵، ۱۰ یا ۲۰ معامله بعدی بدهد.

بر اساس مطالعات موجود، بر اساس یک استراتژی معاملاتی با نرخ پیروزی ۶۰٪، حتی ۶ باخت متوالی در هر ۲۴۵ معامله اتفاق می‌افتد. اگر روزانه ۲ معامله انجام دهید، دو بار در سال یک دوره باخت ۶ معامله‌ای خواهید داشت. و در این بین، چندین دوره باخت ۳، ۴ یا ۵ معامله‌ای را تجربه خواهید کرد.

وقتی به یک دوره باخت برخورد کردید، از خود بپرسید: آیا قوانین خود را دنبال کردم و همه چیز را به درستی انجام دادم؟ یا من کسی هستم که اشتباه کرده و باعث باخت‌ها شده‌ام؟

* درس ۳

فکر نکنید که دوره‌های باخت تقصیر شماست. اما حتی مهم‌تر از آن، وقتی این اتفاق می‌افتد، آرامش خود را از دست ندهید. متعهد شوید که در هر معامله بهترین عملکرد خود را داشته باشید. دوره‌های باخت اگر به برنامه پایبند باشید، به پایان می‌رسند.

از ضرر خود محافظت کنید

بیشتر معامله‌گران همیشه بر روی معامله بزرگ بعدی تمرکز می‌کنند و سوالاتی درباره چگونگی حداکثر کردن سود خود می‌پرسند. این تا حدی منطقی است، اما هر زمان که با یک معامله‌گر کار می‌کنم، سعی می‌کنم بر روی دفاع نیز تمرکز کنم.

من دیده‌ام که معامله‌گران پس از تمرکز بیشتر بر روی محافظت از سرمایه خود و اطمینان از اینکه ضررها از کنترل خارج نشود، بزرگ‌ترین پیشرفت‌های ذهنی و عملکردی را دارند. وقتی می‌توانید ضررها را به‌طور مؤثر قطع کنید، انتخابی‌تر می‌شوید، به اصول مدیریت ریسک پایبند می‌مانید و از معاملات انتقامی و تعقیب قیمت خودداری می‌کنید، دو چیز اتفاق می‌افتد: اول، حساب شما به‌طور روان‌تری توسعه خواهد یافت و نوسانات بزرگ متوقف خواهد شد. دوم، ذهنیت شما آرام‌تر می‌شود و شما تاجر آرام‌تری خواهید شد. این نکته دوم جایی است که شما سپس مزایای زیادی را در سایر زمینه‌های معاملاتی خود مشاهده می‌کنید. شما به معاملات شتاب نمی‌زنید، سعی نمی‌کنید جبران کنید، تعقیب نمی‌کنید، انتخابی هستید و در مورد رشد سریع حساب خود استرس ندارید.

سرمایه ذهنی از سرمایه مالی مهم‌تر است. تاجران که سرمایه ذهنی خود را از دست می‌دهند و سپس ناامید می‌شوند، لذت و هیجان خود را از تجارت از دست می‌دهند، یا ترک می‌کنند یا وارد «وضعیت قمار» می‌شوند که فقط سعی می‌کنند به اهداف بزرگ برسند؛ بدون اینکه جدی به کار خود بپردازند.

احساسات خود را بیرون بگذارید

اگر شما به تجارت برای کسب درآمد وارد شده‌اید، که دلیل اصلی ورود همه ما به تجارت است، باید آن را به‌عنوان یک شغل در نظر بگیرید و جدیت لازم را به آن بدهید.

تجارت خوب باید تکراری، کسل‌کننده و بی‌هیجان باشد. چه بد! اما با من همراه باشید. منظور من این است که اگر در طول جلسات معاملاتی خود هیجان‌زده می‌شوید، به برندگان خود جشن می‌گیرید یا بر باخت‌های خود گریه می‌کنید، شما یک تاجر حرفه‌ای نیستید، بلکه یک قمارباز تفریحی هستید. یا ممکن است نشانه‌ای باشد که اندازه موقعیت شما بسیار بالاست.

معامله‌گر یک فعالیت است که با احتمالات سروکار دارد، جایی که می‌دانید ترکیب صحیح نسبت ریسک به پاداش (risk:reward ratio) و نرخ پیروزی به شما برتری می‌دهد. تنها کار شما این است که مطمئن شوید که معاملات خود را ۱۰۰٪ طبق برنامه‌تان اجرا می‌کنید و به احساسات خود وابسته نمی‌شوید. این توصیف شغل یک تاجر است.

تجارت باید تکراری، کسل‌کننده و بی‌هیجان باشد. هر روز باید به دنبال همان چیزها باشید، معاملات شما باید یکسان باشد و باید رویکرد ساختاریافته‌ای را دنبال کنید. این بدان معنا نیست که لذت‌بخش نیست، اما «سرگرمی» از دو برابر کردن حساب شما در یک هفته یا یک ماه با مدیریت ریسک ناکافی نمی‌آید، بلکه از پیروی از برنامه، انجام کارهایی که می‌دانید درست است، غلبه بر خود و درک پتانسیل خود ناشی می‌شود.

* درس ۵

اگر به دنبال هیجان و سرگرمی هستید، معامله‌گری چیز مناسبی نیست. یک تریدر منطقی، بدون احساس و کارهای یکسان را بارها و بارها انجام می‌دهد.

سرمایه‌گذاری احساسی را مهار کنید

در مباحث مالی، معمولاً از زبان مبتنی بر اعداد استفاده می‌کنیم. از ارزش بازار گرفته تا تخمین سود، قیمت سهام، عملکرد سالیانه و مهم‌تر از همه، سود و زیان پرتفوی ما، همه را در قالب اعداد می‌سنجیم. اما تمرکز زیاد بر ریاضیات بازارها باعث می‌شود بسیاری از افراد تأثیرات منفی سرمایه‌گذاری احساسی (emotional investing) را نادیده بگیرند.

احساسات می‌توانند به صورت ناخودآگاه تصمیمات سرمایه‌گذاری شما را تحت تأثیر قرار دهند. اولین گام در مدیریت احساسات مالی، افزایش خودآگاهی است. استراتژی‌های معاملاتی خود را متناسب با ویژگی‌های احساسی‌تان تنظیم کنید.

جذب سریع سود و ترس از زیان ممکن است معامله‌گران و سرمایه‌گذاران را از اهداف بلندمدت‌شان منحرف کند. برای موفقیت مالی، نیاز است که نه‌تنها به درک عمیق از پویایی‌های بازار (market dynamics) برسید، بلکه بر روانشناسی معاملات (trading psychology) نیز تسلط یابید.

استراتژی‌های مقابله با سرمایه‌گذاری احساسی

سرمایه‌گذاری احساسی مبتنی بر یکی از ویژگی‌های ذاتی انسان است: ما به شدت به وقایعی که از لحاظ مالی بر ما تأثیر می‌گذارند، واکنش نشان می‌دهیم. ترس و طمع ممکن است قضاوت معامله‌گران را مخدوش کرده و باعث شود از استراتژی‌های از پیش تعیین‌شده خود منحرف شوند.

پرورش هوش احساسی از طریق ذهن‌آگاهی

ذهن‌آگاهی (mindfulness)، که یک تمرین باستانی مبتنی بر مدیتیشن است، کاربرد مدرنی در دنیای مالی پیدا کرده است. این تمرین شامل تمرکز بر لحظه حال است که به افزایش آگاهی از افکار و احساسات بدون قضاوت کمک می‌کند.

به عنوان مثال، ممکن است در معرض معامله انتقامی (revenge trading) قرار بگیرید؛ یعنی انجام یک معامله نادرست یا شتاب‌زده با هدف جبران زیان قبلی. اما فقط توجه به اینکه در آستانه انجام چنین کاری هستید، می‌تواند به شما کمک کند از چرخه واکنش احساسی رها شوید.

ردیابی چرخه‌های احساسی

برای درک احساساتتان، باید به خودآگاهی فعالانه بپردازید. داشتن یک دفترچه معاملاتی (trading journal) یک استراتژی قدرتمند است که می‌تواند به شما کمک کند. با ثبت منظم تصمیمات معاملاتی، فرآیندهای فکری و حالات احساسی خود، می‌توانید الگوها و محرک‌های سرمایه‌گذاری احساسی را شناسایی کنید.

این تمرین، در کنار ذهن‌آگاهی، به شما کمک می‌کند احساسات خود را به موقع شناسایی و مدیریت کنید. علاوه بر این، دریافت بازخورد از مربیان یا همتایان نیز دیدگاه بیرونی فراهم می‌کند که می‌تواند سوگیری‌ها و نقاط کور احساسی را آشکار کند.

تطبیق استراتژی‌ها با شخصیت خود

همچنین می‌توانید با تنظیم استراتژی‌ها متناسب با ویژگی‌های شخصی خود، از سرمایه‌گذاری احساسی اجتناب کنید. همه استراتژی‌ها به طور مساوی برای همه مناسب نیستند. می‌توانید رویکرد معاملاتی خود را با خلق‌وخویتان، میزان تحمل ریسک (risk tolerance) و اهداف مالی‌تان هماهنگ کنید.

به عنوان مثال، اگر به شدت از ریسک اجتناب می‌کنید، ممکن است به سرمایه‌گذاری بلندمدت بر اساس ارزش (long-term value investing) علاقه داشته باشید. کسی که تحمل ریسک بیشتری دارد، ممکن است به استراتژی‌های کوتاه‌مدت مانند معاملات روزانه (day trading) یا نوسانی (swing trading) بپردازد.

معامله مکانیکی: قوانین احساسات

ایجاد یک سیستم معاملاتی مکانیکی (mechanical trading system) می‌تواند به عنوان یک محافظ در برابر سرمایه‌گذاری احساسی عمل کند. قوانین از پیش تعریف‌شده‌ای که زمان ورود یا خروج از معامله را مشخص می‌کنند، نیاز به تصمیم‌گیری‌های لحظه‌ای را از بین می‌برند و به کنترل تأثیر احساسات کمک می‌کنند.

قوانین سیستم معاملاتی ممکن است شامل شاخص‌های فنی (technical indicators)، آستانه‌های مدیریت ریسک (risk management thresholds) و اهداف سود (profit-taking targets) باشد. پایبندی دقیق به این قوانین، انضباط را تقویت کرده و احتمال انجام اقدامات نامنظم و احساسی را کاهش می‌دهد.

توهم جهان‌شمولی

در میان جذابیت داستان‌های موفقیت مالی، این فرض نانوشته وجود دارد که معامله‌گری و سرمایه‌گذاری برای همه مطلوب است. اما همه افراد از نظر روانشناختی مناسب تحمل فشارهای معاملات نیستند.

فشار زیاد، نیاز به هوشیاری دائمی است و عدم قطعیت‌های ذاتی معاملات می‌تواند بر سلامت روانی شما تأثیر بگذارد. مهم است که بپذیرید موفقیت در معاملات ممکن است با احساس رضایت شخصی هم‌خوانی نداشته باشد. دنبال کردن اهداف مالی باید با آرزوهای بزرگتر زندگی شما هم‌سو باشد.

داستانی شناخته‌شده وجود دارد که ممکن است افسانه‌ای باشد اما این نکته را به خوبی روشن می‌کند:

یک خبرنگار به کف تالار بورس نیویورک می‌رود تا با یک معامله‌گر بسیار موفق مصاحبه کند. پس از پایان مصاحبه، خبرنگار می‌گوید: «می‌توانم یک سوال آخر بپرسم؟» معامله‌گر می‌گوید: «بله، البته.» خبرنگار می‌پرسد: «شما بیش از ۲۰ سال است که معامله می‌کنید. هر روز ساعت ۴ صبح بیدار می‌شوید، در ترافیک شهر می‌مانید، بیشتر وقت خود را در کنار رقبای خود در تالار می‌گذرانید و با اضطراب و فشار سنگین معاملات کنار می‌آیید. بعد از پایان معاملات، تا دیر وقت می‌مانید تا کارهای خود را مرتب کنید و تا وقتی به خانه می‌رسید هوا تاریک شده و به ندرت همسرتان و فرزندانتان را می‌بینید.» معامله‌گر گفت: «درسته.»

خبرنگار پرسید: «پس چرا هنوز ادامه می‌دهید؟ شما صد میلیون دلار دارید. اگر من صد میلیون دلار داشتم، بازنشسته می‌شدم و در یک جزیره زندگی می‌کردم.» معامله‌گر کمی مکث کرد و سپس گفت: «به همین دلیل است که شما هرگز صد میلیون دلار نخواهید داشت.»

ممکن است این داستان برای شما الهام‌بخش باشد یا شاید آن را ناخوشایند بدانید. اما نکته این است که برای برخی افراد، فداکاری‌های احساسی و شخصی لازم برای رسیدن به اهداف خاص همیشه ارزشش را ندارد.

بنابراین تسلط بر سرمایه‌گذاری احساسی نیازمند رویکردی چندوجهی است که خودآگاهی، ذهن‌آگاهی، استراتژی‌های شخصی‌شده و ارزیابی صادقانه از ویژگی‌های شخصی را در هم می‌آمیزد. اما در دنیایی که پر از داستان‌های ثروت ناگهانی است، به یاد داشته باشید که همه افراد به دنبال این نیستند که ثروتمندترین فرد در گورستان باشند.

تمرکز بیش از حد بر اعداد و ریاضیات بازارهای مالی می‌تواند منجر به نادیده‌گرفتن تأثیرات منفی احساسات شود. با پرورش هوش احساسی از طریق تمرین ذهن‌آگاهی و ثبت دوره‌ای تصمیمات و حالات احساسی در یک دفترچه معاملاتی، معامله‌گران می‌توانند الگوها و محرک‌های سرمایه‌گذاری احساسی را شناسایی و مدیریت کنند. علاوه بر این، تنظیم استراتژی‌های معاملاتی بر اساس ویژگی‌های شخصیتی افراد می‌تواند به کاهش تأثیر احساسات بر معاملات کمک کند. ایجاد سیستم‌های معاملاتی مکانیکی نیز می‌تواند به عنوان راهکاری برای جلوگیری از تصمیمات احساسی عمل کند. با این حال همه افراد لزوماً از نظر روانشناختی مناسب برای تحمل فشارهای معامله‌گری نیستند و موفقیت در معاملات ممکن است به رضایت شخصی منجر نشود.

شور و شوق غیرمنطقی در معامله

شور و شوق غیرمنطقی به احساسات سرمایه‌گذار اشاره دارد که قیمت دارایی‌ها را بالاتر از آن چیزی می‌بیند که تحلیل‌های فاندامنتال نشان می‌دهد. اما چگونه می‌توانیم بفهمیم که تصوری غیرمنطقی ارزش دارایی‌ها را افزایش داده است، و سپس در معرض کاهش غیرمنتظره و طولانی‌مدت قرار می‌گیرد که در دهه گذشته در ژاپن رخ داده است. و چگونه این ارزیابی را در سیاست پولی لحاظ کنیم؟

شور و شوق غیرمنطقی، خوش‌بینی بی‌اساس بازار است که فاقد پایه واقعی ارزش‌گذاری بنیادی است، اما در عوض بر عوامل روانی تکیه دارد. این اصطلاح توسط رئیس سابق فدرال رزرو، آلن گرینسپن (Alan Greenspan)، در سخنرانی سال ۱۹۹۶ با توجه به حباب در حال رشد اینترنت در بازار سهام رایج شد. شور و شوق غیرمنطقی مترادف با ایجاد قیمت‌های متورم دارایی مرتبط با حباب‌ها شده است، که در نهایت می‌پاشد و می‌تواند منجر به وحشت بازار شود.

شکستن شور و شوق غیرمنطقی

شور و شوق غیرمنطقی یک خوش‌بینی اقتصادی گسترده و بی‌مورد است. زمانی که سرمایه‌گذاران شروع به این باور می‌کنند که افزایش قیمت‌ها در گذشته نزدیک، آینده را پیش‌بینی می‌کند، به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که گویی هیچ عدم اطمینانی در بازار وجود ندارد و باعث ایجاد یک حلقه بازخورد مثبت از بالا رفتن همیشگی قیمت‌ها می‌شود.

اعتقاد بر این است که این یک مشکل است، زیرا می‌تواند باعث ایجاد حباب در قیمت دارایی‌ها شود. اما، زمانی که حباب نهایی می‌ترکد، سرمایه‌گذاران به سرعت به فروش وحشتناک روی می‌آورند و گاهی دارایی‌های خود را به قیمتی کمتر از ارزششان (بر اساس اصول بنیادی) می‌فروشند. وحشت ناشی از یک حباب می‌تواند به سایر طبقات دارایی سرایت کند و حتی می‌تواند باعث رکود شود. سرمایه‌گذارانی که بیشترین ضربه را می‌بینند، کسانی هستند که اعتماد به نفس بیش از حد دارند و مطمئن هستند که روند صعودی برای همیشه ادامه خواهد داشت. اعتماد به اینکه یک گاو نر به شما شاخ نمی‌زند، راهی مطمئن برای از بین بردن خود است.

مثال: حباب دات‌کام در اواخر دهه ۱۹۹۰ آلن گرینسپن، رئیس فدرال رزرو، در ۵ دسامبر ۱۹۹۶ به بازارها در مورد رونق غیرمنطقی آنها هشدار داد که بعدتر به‌عنوان حباب دات‌کام مشهور شد. اما او تا بهار سال ۲۰۰۰، پس از اینکه بانک‌ها و کارگزاران از نقدینگی مازادی که فدرال رزرو ایجاد کرده بود استفاده کردند، سیاست‌های پولی را سخت‌تر نکرد. سقوط بازار سهام که به‌دنبال آن اتفاق افتاد، بیش از چهار سال سود شاخص ترکیبی نزدک را از بین برد و میلیاردها دلار از ارزش بازار را نابود کرد.

کتاب اشتیاق غیرعقلانی

اشتیاق غیرعقلانی (Irrational Exuberance)، نام کتابی است که در سال ۲۰۰۰ توسط اقتصاددان رابرت شیلر (Robert J. Shiller) نوشته شده است. این کتاب رونق گسترده بازار سهام را که از سال ۱۹۸۲ تا سال‌های دات‌کام ادامه داشت، تحلیل می‌کند. کتاب شیلر ۱۲ عاملی را ارائه می‌کند که این رونق را ایجاد کرده و تغییرات سیاستی را برای مدیریت بهتر پیشنهاد می‌کند. چاپ دوم کتاب که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد، درباره ترکیدن حباب مسکن هشدار می‌دهد؛ حبابی که سه سال بعد در سال ۲۰۰۸ رخ داد و منجر به رکود بزرگ شد. گزارشی از نشست معرفی این کتاب را می‌توانید از اینجا بخوانید.

لمینگ؛ اطاعت کورکورانه در ترید

لمینگ (lemming) یک اصطلاح تحقیرآمیز برای سرمایه‌گذاری است که ذهنیت گله‌ای (herd mentality) را نشان می‌دهد؛ اشاره به کسانی که بدون تحقیق سرمایه‌گذاری می‌کنند و اغلب به ضرر می‌رسند. طبق افسانه‌ها، لمینگ‌ها جوندگان کوچکی هستند که به داشتن غرایزی معروف هستند که باعث می‌شود به‌طور دوره‌ای از بالای صخره‌ها بپرند و حمله کنند و نتیجه نهایی مرگ آن‌ها است.

انجام بررسی‌های لازم، یا فکر کردن مانند یک مخالف، استراتژی بسیار بهتری نسبت به تسلیم شدن در برابر ذهنیت لمینگ است، به‌ویژه زمانی که به نظر می‌رسد شور و نشاط غیرمنطقی (irrational exuberance) بازار را تسخیر کرده است.

درک اصطلاح لمینگ

طبق افسانه‌ها، لمینگ‌ها (lemmings) جوندگان کوچکی هستند که به داشتن غرایزی معروف هستند که باعث می‌شود به‌طور دوره‌ای از صخره‌ها به پایین حمله کنند و نتیجه نهایی مرگ آن‌ها است. به‌طور استعاری، لمینگ، در اصطلاح بازارهای مالی (financial markets)، به سرمایه‌گذاری‌ای اطلاق می‌شود که به راحتی تحت تأثیر غیرمنطقی بودن عملکرد قیمت بازار قرار می‌گیرد که مستعد وقوع در افراط است.

این ذهنیت گله‌ای (herd mentality) معمولاً احتمال از دست دادن پول را افزایش می‌دهد، زیرا سرمایه‌گذاران یا خیلی زود بازار را ترک می‌کنند یا خیلی دیر وارد آن می‌شوند، زمانی که قیمت‌ها برای کسب سود بسیار بالا هستند. برای مقابله با ذهنیت گله‌ای (herd mentality)، بسیاری از سرمایه‌گذاران پیچیده، مانند معامله‌گران مخالف، زمانی که احساس می‌کنند حرکت بازار به دلیل هجوم لمینگ‌ها است، به شیوه‌ای مخالف واکنش نشان می‌دهند. به‌عنوان مثال، اگر سرمایه‌گذاران در دیوانگی خرید باشند، مخالفان می‌فروشند و زمانی که لمینگ‌ها می‌فروشند، این سرمایه‌گذاران به‌جای آن خرید می‌کنند.

برای جلوگیری از تبدیل شدن به یک سرمایه‌گذار لمینگ، باید احساسات خود را تحت کنترل نگه دارید. به عبارت دیگر، جدا از تحلیلی که برای انجام معامله بسیار مهم است. سرمایه‌گذاری که در انجام این کار موفق است، احتمالاً می‌تواند فعالیت لمینگ را شناسایی کند و با حرکت به شیوه‌ای متضاد از آن برای سود بهره‌برداری کند.

انجام بررسی‌های لازم، یا فکر کردن مانند یک مخالف، استراتژی بسیار بهتری نسبت به تسلیم شدن در برابر ذهنیت لمینگ است، به‌ویژه زمانی که به نظر می‌رسد شور و نشاط غیرمنطقی (irrational exuberance) بازار را تسخیر کرده است. خوش‌بینی شدید (extreme optimism) اغلب با قله‌های بازار همزمان است و بدبینی شدید (extreme pessimism) در کف بازار کاملاً مشهود است. نکته واضح این است که این افراط و تفریط‌های بازار تنها پس از واقعیت قابل شناسایی هستند؛ به عبارت دیگر، با وضوحی که فقط با گذشته‌نگری (hindsight) به دست می‌آید.

سرمایه‌گذاران باهوش می‌دانند که زمان فروش زمانی است که قیمت‌ها بسیار بالاتر از آن چیزی است که اصول بنیادی (fundamentals) نشان می‌دهد و زمان خرید زمانی است که قیمت‌ها بسیار پایین‌تر از حد معقول است. خوش‌بینی شدید را باید در یک روند نزولی در نظر گرفت و بدبینی شدید باید به‌عنوان صعودی در نظر گرفته شود، که برعکس طرز تفکر یک لمینگ است.

مطالعات نشان داده‌اند که سرمایه‌گذاران بیشتر تحت تأثیر رویدادهای جاری، اخبار بازار، رویدادهای سیاسی،، درآمد و غیره، قرار می‌گیرند و سرمایه‌گذاری بلندمدت و اصول اقتصادی را نادیده می‌گیرند. علاوه بر این، اگر حرکتی در یک جهت شروع شود، با گذشت زمان و شتاب، سرمایه‌گذاران بیشتری را جذب می‌کند. تأثیر چنین رفتارهای لمینگ‌مانند در سال‌های اخیر به‌دلیل فراوانی اخبار احساسی مالی، اقتصادی و سایر اخبار که حساسیت‌های سرمایه‌گذاران را بمباران می‌کند، بدتر شده است. این تکثیر رسانه‌های مالی به ناچار بر روانشناسی سرمایه‌گذار تأثیر می‌گذارد و لمینگ‌ها را به وجود می‌آورد.

راهکارهایی برای جلوگیری از تبدیل شدن به لمینگ

  • به یک برنامه پایبند باشید.
  • اهداف خود را بشناسید.
  • استراتژی‌ای را انتخاب کنید که با اهداف شما همسو باشد.
  • ریسک را به حداقل برسانید.
  • تسلیم حرص و طمع یا ترس نشوید.
  • شخصیت سرمایه‌گذاری خود را درک کنید.
  • در منطقه امن سرمایه‌گذاری خود بمانید.
  • به رویکرد سرمایه‌گذاری خود پایبند باشید.
  • در هیاهوی رسانه‌های زرد مالی و تبلیغات مکیده نشوید.

معاملات انتقام‌جویانه چیست و چگونه آن را متوقف کنیم؟

معاملات انتقامی (Revenge Trading)، به‌عنوان یکی از دلایل اصلی شکست در معاملات شناخته شده است. برت استینبارگر (Brett N. Steenbarger)، معامله‌گر و مربی مشهور معامله‌گری، معاملات انتقامی را یک راه خطرناک و غیرعقلانی برای استفاده از سرمایه معاملاتی توصیف کرده است. بسیاری از معامله‌گران ممکن است چنین اعترافی نکنند، اما واقعیت این است که اکثر معامله‌گران در مرحله‌ای از روند معامله‌گری خود تسلیم معاملات انتقامی شده‌اند؛ چرا که این کار یکی از رایج‌ترین اشتباهات در معاملات است.

معاملات انتقامی چیست؟

معاملات انتقامی یک واکنش طبیعی و عاطفی است در برابر وضعی که معامله‌گر ضرر قابل‌توجهی می‌بیند. چنین معامله‌گری قبل از اینکه کمی صبر کند و درباره حرکت بعدی خود فکر کند، استراتژی خود را دوباره ارزیابی کند، پس از ضرر بزرگ خود، دوباره وارد معامله دیگری می‌شود. معامله‌گر فکر می‌کند با این کار به‌سرعت ضرر خود را جبران می‌کند؛ چرا که فکر می‌کند در معامله بعدی حتماً برنده خواهد بود.

اما همانطور که می‌دانید، بازارها قابل پیش‌بینی نیستند و معامله برنده‌ای که معامله‌گر انتظارش را می‌کشد، بیشتر به یک معامله بازنده تبدیل خواهد شد و حتماً ضرری بزرگتر از آن چیزی است که معامله‌گر در تلاش است که آن را جبران کند.

معاملات انتقامی زمانی رخ می‌دهد که شما سعی می‌کنید معامله‌ای را وادار کنید تا ضرر قبلی را جبران کند. بیشتر اوقات، معامله‌گرانی دست به معاملات انتقامی می‌زنند که تا آن زمان در روند خوبی بوده‌اند؛ از همین رو بلافاصله در تلاش برای جبران ضرر بزرگ برمی‌آیند.

استینبارگر می‌گوید: «معاملات انتقامی ناشی از خشم است، زیرا شما عصبانی هستید که پول‌تان را از دست داده‌اید و میل دارید همه چیز را به‌سرعت به حالت قبل برگردانید.»

چرا معامله‌گران به معاملات انتقامی متوسل می‌شوند؟

بسیاری از احساسات، از جمله خشم، شرم، ترس و طمع، پشت این فعالیت غیرعقلانی است که احتمالاً بسیاری از معامله‌گران را یک یا چند بار تحت‌تأثیر قرار داده است. بله، فکر نکنید معاملات انتقامی تنها بلایی است که به سر تازه‌کاران می‌آید و باتجربه‌ها از آن در امانند.

حتی برخی از معامله‌گران حرفه‌ای و آنهایی که سال‌ها تجربه دارند، می‌توانند تسلیم چنین وضعی شوند. برای همین است که باید گفت معاملات انتقامی تا چه اندازه غیرعقلانی است. استادان معامله‌گری که با معامله‌گرانی در سطوح مختلف کار کرده‌اند، به تأثیر مخرب معاملات انتقامی شهادت می‌دهند. در اکثر موارد، افرادی که به معاملات انتقامی متوسل می‌شوند تمایل دارند سرمایهٔ خود را دو یا سه برابر کنند و فکر می‌کنند در معامله بعدی بی‌شک برنده خواهند بود.

خشم و طمع

با خشم (به بازارها) و طمع، یعنی همان احساسات غالبی که تصمیم‌گیری ما را پس از یک ضرر بزرگ تحت‌تأثیر قرار می‌دهند، معامله‌گر ممکن است به‌طور خودکار و بدون مکث وارد معامله بعدی شود، اما در اکثر موارد، معامله علیه آنها پیش خواهد رفت و معامله‌گر در نهایت متوجه خواهد شد که ضرر بزرگتری را متحمل شده است.

ترس و شرم

برای برخی معامله‌گران، ترس از پذیرش و پذیرفتن یک ضرر (به‌ویژه یک ضرر بزرگ) به‌قدری واقعی است که ترجیح می‌دهند بلافاصله معامله انتقامی را انجام دهند. اشتیاق برای جبران یک ضرر همچنین می‌تواند ناشی از ترس از روبرو شدن با دوستان، بستگان یا همکارانی باشد که از ضرر مطلع خواهند شد. حفظ ظاهر برای بسیاری از معامله‌گران یک محرک قوی است؛ به‌ویژه اگر آنها به‌عنوان یک معامله‌گر خوب شناخته شده باشند که در اکثر معاملات خود برنده می‌شوند.

۵ راه مؤثر برای مبارزه با معاملات انتقامی

با در نظر گرفتن تأثیر بالقوه معاملات انتقامی، به‌نفع هر معامله‌گر است که آن را متوقف کند. بر اساس تجربه‌های چندین استاد معامله‌گری و روانشناسان معاملات که با هزاران نفر کار کرده‌اند، در اینجا ۵ راه مؤثرتر برای مقابله با معاملات انتقامی بیان می‌شود:

۱. عقب‌نشینی موقت کنید

اگرچه حفظ یک دید عینی و کنترل احساسات خود پس از یک ضرر (به‌ویژه یک ضرر بزرگ) دشوار است، اما بهترین اقدام این است که حتی برای مدت کوتاه از معامله کردن عقب‌نشینی کنید.

بدین ترتیب، برای یک روز یا دو روز از معامله کردن فاصله بگیرید، معامله را متوقف کنید یا اگر واقعاً باید آن را انجام دهید، یک معامله کوچک انجام دهید؛ اگر احساس می‌کنید باید در بازارها باشید. همچنین می‌توانید برنامهٔ معاملاتی خود را مرور کنید، و به‌جای انجام معاملات، نحوهٔ معامله آینده خود را پس از استراحت کوتاه تنظیم کنید.

۲. خود را ارزیابی کنید

پس از اینکه آن استراحت موقت از بازارها را انجام دادید، زمان آن فرا رسیده است که خود را از منظری عینی و عاری از احساسات، ارزیابی کند تا بفهمید چه چیزی منجر به ضرر و معاملهٔ انتقامی شده است.

استینبارگر که همچنین نویسنده کتاب روانشناسی معامله‌گری است، گفته است که آگاهی از خود برای معامله‌گر بسیار حیاتی است؛ به‌خصوص زمانی که با معاملات انتقامی و سایر موقعیت‌های چالش‌برانگیز معامله‌گری روبرو می‌شود.

استینبارگر، در یک مصاحبه درباره روانشناسی معامله‌گری می‌گوید: «برای آگاه شدن از آنچه در حال اتفاق است، معامله‌گر نیاز به خودآگاهی دارد. او باید ابتدا آگاه باشد و از صفحه نمایش فاصله بگیرد و موقعیت را ارزیابی کند. معامله‌گر نیاز به یک دید عینی از موقعیت دارد تا بتواند معامله انتقامی و پیامدهای آن را اصلاح کند.»

۳. شرایط بازار را ارزیابی کنید

زمان آن رسیده است که آنچه در بازارها در حال اتفاق افتادن است را ارزیابی کنید:

  • آیا بازارها برای معامله بسیار متلاطم هستند؟
  • آیا روندها یا فرصت‌های معاملاتی محکمی وجود ندارد؟
  • چه چیزی در این دورهٔ خاص بازارها را هدایت می‌کند که معامله را دشوار می‌سازد؟

۴. استراتژی معامله‌گری خود را ارزیابی کنید

مهم است که استراتژی معامله‌گری خود را ارزیابی کنید تا ببینید آیا برای شرایط فعلی بازار مناسب است یا خیر. چنین کاری به شما این فرصت را می‌دهد تا در صورت لزوم، تغییراتی در نحوه معامله خود انجام دهید. چنین ارزیابی‌ای همچنین باید درباره بررسی استراتژی ورود و خروج شما هم انجام شود:

  • آیا استراتژی خروج محکمی دارید؟
  • به استراتژی خروج خود پایبند بوده‌اید؟
  • درباره معیارهای ورود شما چطور؟
  • آیا شرایط ورود روشن را دیدید یا بی‌گدار به آب زدید؟

۵. بر رشد و یادگیری خود تمرکز کنید

در نهایت، هدف اصلی این است که از معاملات انتقامی جلوگیری کرده و به‌جای آن بر روند رشد و یادگیری معامله‌گری خود تمرکز کنید. به‌عنوان بخشی از این فرآیند، مهم است که به‌طور منظم برنامه معامله‌گری خود را مرور کنید و با مربی معامله‌گری خود کار کنید تا موارد ضعف را شناسایی و پیشرفت خود را بهبود بخشید.

همچنین مهم است که احساسات خود را کنترل کنید و به‌جای اقدامات هیجانی، با سعی و خطا و یادگیری از اشتباهات قبلی به سمت بهبود پیش روید. درک صحیح و غلبه بر بازارها زمان بسیار زیادی می‌برد. بنابراین صبور باشید و بر تقویت مهارت‌های خود تمرکز کنید.

همه چیز درباره نظریه پشیمانی در معاملات

نظریه پشیمانی حاکی از آن است که افراد در صورت انتخاب اشتباه، پشیمانی را پیش‌بینی می‌کنند و هنگام تصمیم‌گیری این پیش‌بینی را در نظر می‌گیرند. ترس از پشیمانی می‌تواند نقش مهمی در منصرف کردن فرد از اقدام یا ایجاد انگیزه در فرد برای اقدام داشته باشد. تئوری پشیمانی می‌تواند بر رفتار منطقی سرمایه‌گذار تأثیر بگذارد.

این ترس می‌تواند بر رفتار منطقی فرد تأثیر بگذارد و توانایی او را در تصمیم‌گیری که به نفع او باشد در مقابل تصمیماتی که به او آسیب می‌رساند، مختل کند. تئوری پشیمانی بر سرمایه‌گذاران تأثیر می‌گذارد زیرا می‌تواند باعث شود که آن‌ها بی‌جهت ریسک‌گریز باشند یا می‌تواند به آن‌ها انگیزه دهد تا ریسک‌هایی را بپذیرند که نباید بپذیرند.

در طول بازارهای گاوی طولانی، تئوری پشیمانی باعث می‌شود برخی از سرمایه‌گذاران به سرمایه‌گذاری سنگین ادامه دهند و نشانه‌های سقوط قریب‌الوقوع را نادیده بگیرند. به عنوان مثال، در سال ۲۰۲۰، بسیاری از سرمایه‌گذاران به دلیل افزایش قیمت‌ها، بدون توجه به نشانه‌های هشداردهنده، به خرید ادامه دادند و در نهایت با سقوط بازار مواجه شدند.

با خودکارسازی فرآیند سرمایه‌گذاری، سرمایه‌گذاران می‌توانند ترس خود را از پشیمانی ناشی از تصمیم‌گیری‌های نادرست سرمایه‌گذاری کاهش دهند. به عنوان مثال، استفاده از ربات‌های سرمایه‌گذاری (Robo-Advisors) می‌تواند به کاهش احساسات و تصمیم‌گیری‌های احساسی کمک کند.

نظریه پشیمانی چیست؟

هنگام سرمایه‌گذاری، تئوری پشیمانی می‌تواند سرمایه‌گذاران را ریسک‌گریز کند یا می‌تواند آن‌ها را به ریسک‌های بالاتر ترغیب کند. به عنوان مثال، فرض کنید که یک سرمایه‌گذار سهام یک شرکت کوچک در حال رشد را تنها بر اساس توصیه یکی از دوستانش خریداری می‌کند. پس از شش ماه، سهام به ۵۰ درصد قیمت خرید کاهش می‌یابد، بنابراین سرمایه‌گذار سهام را می‌فروشد و متوجه ضرر می‌شود. برای جلوگیری از این پشیمانی در آینده، سرمایه‌گذار می‌تواند سؤال بپرسد و در مورد سهامی که آن دوست توصیه می‌کند تحقیق کند. یا سرمایه‌گذار می‌تواند تصمیم بگیرد که بدون توجه به اصول سرمایه‌گذاری، هرگز توصیه سرمایه‌گذاری ارائه شده توسط این دوست را جدی نگیرد.

برعکس، فرض کنید سرمایه‌گذار توصیه دوست خود را برای خرید سهام قبول نکرده و قیمت ۵۰ درصد افزایش یافته است. برای جلوگیری از پشیمانی از دست دادن، سرمایه‌گذار می‌تواند ریسک‌گریزی کمتری داشته باشد و احتمالاً هر سهامی را که این دوست توصیه می‌کند در آینده بدون انجام هیچ‌گونه تحقیق پس‌زمینه‌ای خریداری کند. به عنوان مثال، ممکن است سرمایه‌گذار در آینده سهام‌های جدیدی را که دوستش توصیه می‌کند، خریداری کند، حتی اگر هیچ تحقیقی در مورد آن‌ها انجام ندهد.

نظریه پشیمانی و روانشناسی

سرمایه‌گذاران می‌توانند پیش‌بینی پشیمانی را که بر تصمیمات سرمایه‌گذاری خود تأثیر می‌گذارد به حداقل برسانند، در صورتی که درک و آگاهی از روانشناسی نظریه پشیمانی داشته باشند. سرمایه‌گذاران باید ببینند که چگونه پشیمانی بر تصمیمات سرمایه‌گذاری آن‌ها در گذشته تأثیر گذاشته است و هنگام در نظر گرفتن یک فرصت جدید، آن را در نظر بگیرند. به عنوان مثال، یک سرمایه‌گذار ممکن است یک حرکت روند بزرگ را از دست داده باشد و متعاقباً فقط سهام مومنتوم (Momentum Stocks) را معامله کند تا سعی کند حرکت مهم بعدی را به دست آورد. سرمایه‌گذار باید درک کند که تمایل دارد از فرصت‌های از دست رفته پشیمان شود و قبل از تصمیم‌گیری برای سرمایه‌گذاری در سهام پرطرفدار بعدی این موضوع را در نظر بگیرد.

تئوری پشیمانی و سقوط بازار

در سرمایه‌گذاری، تئوری پشیمانی و ترس از دست دادن (که اغلب به اختصار FOMO نامیده می‌شود) اغلب دست به دست هم می‌دهند. این امر به ویژه در زمان بازارهای گاوی طولانی که قیمت سهام افزایش می‌یابد و خوش‌بینی سرمایه‌گذاران همچنان بالا است، مشهود است. ترسِ از دست دادنِ فرصت کسب سود می‌تواند حتی محافظه‌کارترین و ریسک‌گریزترین سرمایه‌گذاران را وادار کند تا علائم هشداردهنده سقوط قریب‌الوقوع را نادیده بگیرند. به عنوان مثال، در بحران مالی ۲۰۰۸، بسیاری از سرمایه‌گذاران به رغم نشانه‌های واضح اقتصادی، به سرمایه‌گذاری‌های خود ادامه دادند و در نهایت متحمل ضررهای سنگینی شدند.

شور و نشاط غیرمنطقی

شور و نشاط غیرمنطقی، عبارتی که توسط رئیس سابق فدرال رزرو، آلن گرینسپن (Alan Greenspan) استفاده می‌شود، به اشتیاق بیش از حد سرمایه‌گذاران اشاره دارد که قیمت دارایی‌ها را بالاتر از آنچه که می‌توان با اصول بنیادی دارایی توجیه کرد، سوق می‌دهد. این خوش‌بینی اقتصادی بی‌دلیل می‌تواند منجر به یک الگوی خودماندگار از رفتار سرمایه‌گذاری شود. سرمایه‌گذاران به این باور می‌رسند که افزایش اخیر قیمت‌ها، آینده را پیش‌بینی می‌کند و به سرمایه‌گذاری سنگین ادامه می‌دهند. حباب‌های دارایی تشکیل می‌شوند که در نهایت ترکیده می‌شوند و منجر به فروش وحشتناک می‌شوند. این سناریو می‌تواند با یک رکود اقتصادی شدید دنبال شود. نمونه‌هایی از این موارد عبارتند از سقوط بازار سهام در سال ۱۹۲۹، سقوط بازار سهام در سال ۱۹۸۷، سقوط دات کام (Dot-com Crash) در سال ۲۰۰۱ و بحران مالی ۲۰۰۷-۲۰۰۸.

تئوری پشیمانی و فرآیند سرمایه‌گذاری

سرمایه‌گذاران می‌توانند با خودکارسازی فرآیند سرمایه‌گذاری، ترس خود از پشیمانی ناشی از تصمیم‌گیری نادرست سرمایه‌گذاری را کاهش دهند. یک استراتژی مانند سرمایه‌گذاری فرمولی (Formula Investing)، که به شدت از قوانین تعیین شده برای سرمایه‌گذاری پیروی می‌کند، بیشتر فرآیند تصمیم‌گیری در مورد اینکه چه چیزی بخریم، چه زمانی بخریم و چقدر بخریم را حذف می‌کند. سرمایه‌گذاران می‌توانند استراتژی‌های معاملاتی خود را خودکار کنند و از الگوریتم‌ها برای اجرا و مدیریت معاملات استفاده کنند. استفاده از استراتژی‌های معاملاتی مبتنی بر قوانین، شانس تصمیم‌گیری اختیاری سرمایه‌گذار بر اساس نتیجه سرمایه‌گذاری قبلی را کاهش می‌دهد.

سرمایه‌گذاران همچنین می‌توانند استراتژی‌های معاملاتی خودکار را پس‌آزمایی کنند، که می‌تواند هنگام طراحی قوانین سرمایه‌گذاری خود به آن‌ها در مورد خطاهای سوگیری شخصی هشدار دهد. ربات‌های مشاور (Robo-Advisors) در بین برخی از سرمایه‌گذاران محبوبیت پیدا کرده‌اند، زیرا دسترسی به سرمایه‌گذاری خودکار همراه با جایگزینی کم‌هزینه برای مشاوران سنتی را ارائه می‌دهند. به عنوان مثال، یک ربات مشاور می‌تواند با توجه به پروفایل ریسک سرمایه‌گذار، به طور خودکار سبد سرمایه‌گذاری را مدیریت کند و از تصمیمات احساسی جلوگیری کند.

۳ ویژگی روانشناختی که به ترید ضرر می‌زنند

دردسرسازترین مشکلاتی که ما به عنوان معامله‌گر با آن روبرو هستیم، مشکلاتی هستند که حتی نمی‌دانیم وجود دارند. برخی از تمایلات انسانی بر تجارت ما تأثیر می‌گذارد، اما ما اغلب کاملاً بی‌اطلاع هستیم که آنها بر ما و نتیجه نهایی ما تأثیر می‌گذارند. در حالی که تمایلات انسانی زیادی وجود دارد، ما به سه مورد نگاه خواهیم کرد که اگر مدیریت نشوند، می‌توانند راه دستیابی به اهداف مالی ما را مسدود کنند.

اولین قدم برای غلبه بر شکست‌های روانشناختی ما این است که انواع اشتباهاتی را که معمولاً مرتکب می‌شویم و اینکه چگونه می‌توانند به عملکرد سرمایه‌گذاری ما آسیب برسانند، تشخیص دهیم. پایبندی به برنامه معاملاتی می‌تواند عزم شما را آزمایش کند، اما اگر رویکرد شما بر اساس یک چارچوب محکم و عینی و عاری از احساسات یا تعصب باشد، شانس بیشتری برای موفقیت دارید.

دشمنی که نمی‌شناسیم: ناپایبندی به استراتژی‌ها

هنگامی که با معاملات به روشی عینی برخورد می‌کنیم، می‌توانیم ببینیم که کجا اشتباه کرده‌ایم و سعی می‌کنیم آن را برای دفعه بعد برطرف کنیم. اگر خیلی زود از یک معامله خارج شویم، می‌توانیم معیارهای خروج خود را با نگاه کردن به یک بازه زمانی طولانی‌تر یا با استفاده از یک اندیکاتور متفاوت تنظیم کنیم. با این حال، زمانی که ما یک برنامه معاملاتی محکم داریم و هنوز در حال از دست دادن پول هستیم، باید برای یافتن راه‌حل به خودمان و روانشناسی خود نگاه کنیم.

وقتی با ذهن خود سر و کار داریم، اغلب عینیت ما کج است و بنابراین نمی‌تواند مشکل را به درستی حل کند. مشکل واقعی با سوگیری‌های شناختی است. نمونه‌ای از آن، معامله‌گری‌ای است که به یک برنامه معاملاتی پایبند نیست اما متوجه نمی‌شود که مشکل «پایبند نبودن» است؛ چنین کسانی به‌طور مداوم استراتژی‌های مختلف را آزمایش می‌کنند و فکر می‌کنند مشکل از انتخاب استراتژی است، در حالی که متوجه نیستند به استراتژی‌هایی که هر بار به زحمت انتخاب می‌کنند پایبند نمی‌مانند و مشکل همین جاست.

آگاهی قدرت است

همه ما می‌دانیم که هیچ معجزه‌ای برای غلبه بر همه مشکلات یا مشکلات تجاری ما وجود ندارد، و آگاهی از افکار و اقدامات دردسرساز اولین قدمی است که یک معامله‌گر باید بردارد. آگاهی از مشکلات روانشناختی بالقوه می‌تواند به ما امکان دهد عادات خود را تغییر دهیم و سود بیشتری ایجاد کنیم. بیایید به سه ویژگی روانشناختی رایج نگاه کنیم که اغلب می‌توانند چنین مشکلاتی را ایجاد کنند.

۱. سوگیری احساسی ترکیبی

ما اطلاعات را از اطراف خود می‌گیریم تا نظر یا سوگیری ایجاد کنیم و این به ما امکان می‌دهد در بسیاری از موارد عملکرد و یادگیری داشته باشیم. با این حال، باید بدانیم که اگرچه ممکن است معتقد باشیم که بر اساس شواهد واقعی به نظر یا استراتژی‌ای می‌رسیم، اما اغلب اینطور نیست. اگر یک معامله‌گر هر روز اخبار کسب و کار را تماشا کند و بر اساس تمام اطلاعات موجود این عقیده را ایجاد کند که بازار در حال رشد است، ممکن است احساس کند که با حذف نظرات رسانه‌ها و گوش دادن به حقایق به این نتیجه رسیده است. با این حال، این معامله‌گر هنوز ممکن است با یک مشکل مواجه شود: وقتی منبع اطلاعات ما سوگیرانه و مغرضانه باشد، نتایجی که می‌گیریم هم همینطور خواهد بود.

حتی حقایق را می‌توان برای اعتبار بخشیدن به سوگیری یا نظر مغرضانه ارائه داد، اما باید به یاد داشته باشیم که همیشه طرف دیگری در داستان وجود دارد. علاوه بر این، قرار گرفتن مداوم در معرض یک نظر یا دیدگاه واحد، افراد را به این باور می‌رساند که این تنها موضع عملی در مورد این موضوع است. از آنجایی که آنها از شواهد متقابل محروم هستند، نظر آنها با اطلاعات موجود مغرضانه خواهد بود. بنابراین تلاش کنید همه نظرات موافق و مخالف را به دست بیاورید و بعد تصمیم بگیرید.

۲. اجتناب از چیزهای مبهم

این حس روانشناختی که به‌عنوان ترس از ناشناخته‌ها (fear of the unknown) نیز شناخته می‌شود، اجتناب از چیزهایی است که ممکن است اتفاق بیفتد یا آنچه برای ما کاملاً روشن نیست؛ چنین ترسی، ما را از انجام بسیاری از کارها باز می‌دارد و می‌تواند ما را در حالت معطل نگه دارد. در حالی که ممکن است برای برخی مضحک به نظر برسد، معامله‌گران ممکن است در واقع از کسب درآمد بترسند. آنها ممکن است آگاهانه از آن آگاه نباشند، اما معامله‌گران اغلب نگران گسترش منطقه امن (comfort zone) خود هستند، یا به سادگی می‌ترسند که سود آنها از طریق مالیات از بین برود. به ناچار، این ممکن است منجر به خودخرابکاری (self-sabotage) شود.

یکی دیگر از گرایش‌های رایج، این است که تریدر، سهام بازنده را بیش از حد نگه می‌دارد و در همان حال سهام برنده را خیلی سریع می‌فروشد. هنگامی که قیمت‌ها در نوسان هستند، باید بزرگی حرکت را در نظر بگیریم تا مشخص کنیم که آیا تغییر به دلیل نویز است یا نتیجه یک اثر بنیادی (fundamental effect) است. خروج سریع از معاملات اغلب ناشی از نادیده گرفتن روند سهام است، زیرا سرمایه‌گذاران ذهنیت ریسک‌گریزی (risk-averse mindset) را اتخاذ می‌کنند و برای رهایی از ضرر هر کاری می‌کنند؛ حتی کاری که مستقیماً به ضرر می‌انجامد.

از سوی دیگر، هنگامی که سرمایه‌گذاران ضرر را تجربه می‌کنند، اغلب به کسانی تبدیل می‌شوند که پشت سر هم ریسک می‌کنند و در نتیجه در موقعیت ضرر بیش از حد قرار می‌گیرند. این انحراف از رفتار منطقی (rational behavior) منجر به اقدامات غیرمنطقی می‌شود و باعث می‌شود سرمایه‌گذاران به دلیل سوگیری‌های روانشناختی (psychological biases) سود بالقوه را از دست بدهند.

۳. ملموس بودن پیش‌بینی

انتظار یک احساس قدرتمند است. پیش‌بینی اغلب با نوع ذهنیت «من می‌خواهم» یا «من نیاز دارم» همراه است. آنچه ما آن را پیش‌بینی می‌کنیم، ممکن است در آینده به دست بیاید، اما احساس انتظار چیزی است که هم‌اکنون آن را حس می‌کنیم و می‌تواند یک احساس لذت‌بخش باشد. در واقع، این احساس می‌تواند آنقدر لذت‌بخش باشد که ما به جای تلاش برای دستیابی به آنچه در وهله اول انتظار داریم، احساس انتظار را تمرکز خود قرار می‌دهیم. دانستن اینکه فردا یک میلیون دلار به شما می‌رسد، احساس فوق‌العاده‌ای از هیجان و انتظار ایجاد می‌کند. ممکن است به این احساس «معتاد» شوید و در نتیجه گرفتن پول را به تعویق بیندازید.

زمانی که هیچ چیز به آسانی به دست نمی‌آید، می‌توانیم درگیر این حس اشتباه شویم که از احساس انتظار به عنوان یک جایزه تسلی‌بخش استفاده کنیم. تماشای میلیاردها دلار که هر روز دست به دست می‌شود، اما نداشتن اعتماد به نفس برای دنبال کردن یک برنامه معاملاتی و گرفتن تکه‌ای از پول می‌تواند به این معنی باشد که ما ناخودآگاه تصمیم گرفته‌ایم که خواب دیدن سود به اندازه کافی خوب است. ما می‌خواهیم سودآور باشیم، اما «خواستن» به هدف ما تبدیل شده است، نه سودآوری.

راه‌حل چیست؟ باید چکار کنیم؟

چندین کار وجود دارد که می‌توانیم برای غلبه بر موانع روانشناختی خود انجام دهیم و مهمترین آنها حذف اطلاعات و ورودی‌هایی است که آشکارا مغرضانه و سوگیریانه هستند. نمودارها (charts) دروغ نمی‌گویند، اما برداشت ما از آنها ممکن است اشتباه باشد. اگر تحلیلمان را عینی و واقعی کنیم و بر استراتژی‌های ساده‌ای تمرکز کنیم که از حرکات قیمت سود می‌برند، بهترین شانس موفقیت را داریم. بسیاری از معامله‌گران بزرگ وقتی صحبت از بازار به میان می‌آید، از نظرات دیگران اجتناب می‌کنند و متوجه می‌شوند که چه زمانی یک نظر ممکن است بر معاملات آنها تأثیر بگذارد.

دانستن نحوه عملکرد و حرکت بازارها به ما کمک می‌کند تا بر ترس یا طمع خود در حین معاملات غلبه کنیم. وقتی احساس می‌کنیم وارد قلمرو ناشناخته‌ای شده‌ایم که نتیجه آن را نمی‌دانیم، اشتباه می‌کنیم. با این حال، اگر درک محکمی از نحوه حرکت بازارها داشته باشیم، می‌توانیم اقدامات خود را بر اساس تصمیم‌گیری عینی برنامه‌ریزی کنیم.

در نهایت، ما باید بدانیم چه می‌خواهیم، چرا آن را می‌خواهیم و چگونه می‌خواهیم به آن برسیم. به افکاری که درست هنگام اشتباه در ذهن شما می‌گذرد گوش دهید – و در مورد اعتقاد پشت آن فکر کنید – سپس برای تغییر آن باور در زندگی روزمره خود تلاش کنید.

چرا درک روانشناسی بازار مهم است؟

بسیاری از سرمایه‌گذاران احساساتی هستند و ترس و طمع ضربه‌های سنگینی به آنها وارد می‌کند. به گفته برخی از محققان، حرص و طمع و ترس این قدرت را دارند که بر مغز ما تأثیر بگذارند؛ به گونه‌ای که ما را مجبور می‌کنند عقل سلیم و خودکنترلی را کنار بگذاریم و در نتیجه تحریک به انجام کارهایی شویم که به ضرر ماست. وقتی صحبت از انسان و پول به میان می‌آید، ترس و طمع می‌تواند انگیزه‌های قدرتمندی باشد.

برخی از ویژگی‌های روانشناختی که می‌توانیم قربانی آنها شویم

تکیه بر حواس و توانایی شناختی ما برای پردازش اطلاعات می‌تواند نادرست و مملو از هیجان باشد و ما را با نقاط کور مواجه کند. انسان‌ها همچنین از ابهام دوری می‌کنند و ممکن است جاهای خالی را با اطلاعات اشتباه یا مغرضانه پر کنند. پس تا حد امکان نباید از ابهام فراری باشیم؛ چرا که اگر بیش از اندازه از آن بترسیم، حتی حاضر می‌شویم با استفاده از اطلاعات غلط، از ابهام دوری کنیم.

معامله‌گران چگونه می‌توانند بر شکست‌های روانی خود غلبه کنند؟

نکته کلیدی این است که آگاه باشید و تشخیص دهید که همه مردم احتمالاً از این ویژگی‌ها رنج می‌برند، از جمله شما. دانستن محدودیت‌های خود اولین قدم است. سپس، یک برنامه یا استراتژی عینی بسازید و به آن پایبند باشید. سوگیری‌ها و اشتباهات روانشناختی ما می‌تواند بر معاملات تأثیر بگذارد، حتی زمانی که فکر نمی‌کنیم بر اساس اطلاعات مغرضانه معامله می‌کنیم.

۹ راز روانشناسی ترید که همه به آن نیاز دارند

بیشتر تریدرها اهمیت روانشناسی را تا زمانی که از تغییر مداوم استراتژی‌های خود به شدت ناامید شوند، درک نمی‌کنند و مجبور می‌شوند گزینه‌های دیگری را بررسی کنند. در این زمان است که معمولاً متوجه می‌شوند که روانشناسی معامله کلید واقعی موفقیت در ترید است؛ یا اینکه کاملاً کنار می‌کشند.

بنابراین، اگر می‌خواهید در زمان (و سردرد) خود صرفه‌جویی کنید، این ۹ نکته روانشناسی معامله را پیاده‌سازی کنید. ای کاش این اسرار را زمانی که شروع کردم، می‌دانستم.

۱. تمرکز بر نحوه مدیریت معاملات باخت

بسیاری از معامله‌گران حتی نمی‌خواهند به معاملات باخت خود نگاه کنند. اما معاملات باخت شما کلید موفقیت شما در ترید هستند. ابتدا از خود بپرسید که درباره معاملات باخت خود چه احساسی دارید. آیا از آنها مانند طاعون دوری می‌کنید؟ آیا عصبانی می‌شوید؟ یا هر هفته به آنها می‌پردازید تا از آنها چیزی یاد بگیرید؟

اگر کمی عمیق‌تر به روانشناسی خود نگاه کنید، آیا معاملات باخت را شخصی می‌دانید؟ آیا این به خاطر ریسک کردن پول زیاد است؟ یا به این دلیل که احساس می‌کنید این یک توهین به هوش شماست؟ یا دلیل دیگری؟

شما تنها زمانی شروع به بهبود می‌کنید که بتوانید با معاملات باخت خود روبرو شوید و از آنها یاد بگیرید. شاید شما بدون دلیل به خود سخت می‌گیرید. آن معاملات باخت ممکن است واقعاً معاملات باکیفیتی باشند که فقط اتفاقی باخته‌اند.

۲. از خود بپرسید چرا معامله می‌کنید

بسیاری از افراد به دنبال کسب درآمد سریع به ترید می‌پردازند. اما همان‌طور که احتمالاً تا به حال می‌دانید، ترید چیزی جز این نیست. پس از خود بپرسید که واقعاً چرا به ترید جذب شده‌اید. اگر فکر می‌کنید که در یک شب می‌توانید ثروتمند شوید، برایتان یک سورپرایز بزرگ در راه است. ممکن است راه نسبتاً طولانی در پیش داشته باشید. تنها زمانی می‌توانید به این کار ادامه دهید که دلیلی برای ادامه داشته باشید.

بنابراین با خود صادق باشید. واقعاً چرا به ترید علاقه دارید؟ از خود ۶ بار بپرسید:

  • چرا می‌خواهم یک تریدر موفق شوم؟ برای اینکه بتوانم سفر کنم.
  • چرا می‌خواهم سفر کنم؟ برای ایجاد خاطرات.
  • چرا می‌خواهم خاطرات بسازم؟
  • و غیره…

شاید از پاسخ نهایی شگفت‌زده شوید.

۳. ارزیابی کنید که چگونه افراد اطراف شما بر ترید شما تأثیر می‌گذارند

همان‌طور که گفته می‌شود، «شما میانگین ۵ نفری هستید که بیشترین زمان را با آنها می‌گذرانید» (جیم رون). پس یک دقیقه وقت بگذارید و به افرادی که به طور منظم با آنها وقت می‌گذرانید فکر کنید. آنها نیازی به تریدر بودن ندارند، اما احتمالاً ایده خوبی است که با افراد خوشحال، موفق و کسانی که دیگران را تشویق می‌کنند تا بهترین خود باشند، وقت بگذرانید.

وقتی با افراد شاد و موفق وقت می‌گذرانید، احتمالاً شما هم به یکی از آنها تبدیل خواهید شد. من قضاوت نمی‌کنم. برخی افراد تصمیم می‌گیرند شکایت کنند و نقش قربانی را بازی کنند و حق دارند که اینگونه احساس کنند. شاید این عجیب به نظر برسد، اما آنها از این حالت چیزی به دست می‌آورند. اما از آنجا که ویکی‌تریدر را پیدا کرده‌اید، احتمالاً می‌خواهید کنترل زندگی خود را به دست بگیرید و فقط شکایت نکنید. بنابراین، نگاهی دقیق به افرادی که بیشترین زمان را با آنها می‌گذرانید، بیندازید. اگر آنها از نوع افرادی نیستند که شما به آنها احترام می‌گذارید، پس به فکر دوستی‌های جدید باشید.

شما نیازی به قطع ارتباط با این افراد ندارید. اما ممکن است بخواهید زمان خود را با آنها کاهش دهید. شاید این به نظر سخت بیاید، اما اینگونه است که اوضاع پیش می‌رود. اگر از زندگی خود راضی نیستید، باید تغییراتی ایجاد کنید.

۴. آیا می‌توانید خود را به عنوان یک فرد موفق تصور کنید؟

شاید فکر کنید که همه افراد می‌توانند خود را به عنوان یک فرد موفق تصور کنند. این درست نیست. اگر بتوانید خود را به عنوان یک فرد موفق ببینید، پس خود را خوش‌شانس بدانید. دیگران در تصور موفقیت مشکل دارند. من یکی از آنها بودم. وقتی نمی‌توانید خود را به عنوان یک فرد موفق تصور کنید، یک باور عمیق ریشه‌دار وجود دارد که این توانایی تصور را مسدود می‌کند. شاید اتفاقی برای شما رخ داده که این باور محدودکننده را ایجاد کرده که نمی‌توانید موفق شوید.

۵. پیروزی‌های خود را جشن بگیرید

گاهی اوقات، یک معامله‌گر به من می‌گوید: «من فقط سال گذشته ۳٪ سود کردم.» معمولاً دوباره به او نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم… «صبر کن… چی؟!» مدیران صندوقی وجود دارند که میلیون‌ها دلار در سال درآمد دارند، اما برای صندوق خود آنقدر بازدهی ندارند.

پس، از کم‌ارزش جلوه دادن نتایج خود دست بردارید. بله، اگر شما یک حساب ۵۰۰۰ دلاری را معامله می‌کنید و ۳٪ سود می‌کنید، این برای زندگی کافی نیست. اما این یک شروع عالی است. بیش از ۹۰٪ معامله‌گران پول از دست می‌دهند و اکثر آنها حساب‌های خود را تخلیه می‌کنند. بنابراین اگر شما سودآور هستید، تنها موضوع بهبود مهارت‌های شماست.

در بیشتر فرهنگ‌های جهان، به ما آموزش داده می‌شود که قدرت و حاکمیت خود را واگذار کنیم. به ما آموزش داده می‌شود که پزشکان، اساتید، رهبران مذهبی و هر کسی که پس از نامش حروفی دارد را زیر سؤال نبریم. اما بیشتر و بیشتر افراد متوجه می‌شوند که این حرفه‌ای‌ها فقط بخشی از تصویر را می‌دانند.

افرادی مانند شما و من می‌توانند قدرت را برای کشف مسائل به تنهایی داشته باشند. ما باید حتماً با این حرفه‌ای‌ها مشورت کنیم زیرا آنها دانش زیادی دارند، به‌ویژه در زمینه‌های خاص. اما ما باید به صورت مستقل فکر کنیم و حق نهایی را در نحوه زندگی‌مان داشته باشیم. همین امر در مورد معامله‌گری نیز صدق می‌کند. از واگذاری قدرت خود با کم‌ارزش جلوه دادن نتایج خود دست بردارید. اگر سال گذشته سودآور بودید، آیا ممکن نیست که امسال سودآورتر باشید؟ قطعاً ممکن است.

۶. سوگیری‌های منفی خود را درک کنید

بیشتر مردم در جهان سوگیری منفی دارند. آنها به دنبال آنچه می‌تواند اشتباه پیش برود، قبل از هر چیز دیگری هستند، و این رفتار کاملاً طبیعی است. در زمان‌های گذشته، ما به طور مکرر باید از خود در برابر بلایای طبیعی، حملات حیوانات وحشی و مهاجمان از قبایل دیگر دفاع می‌کردیم. نگرانی‌های زیادی وجود داشت. جامعه‌های مدرن در حال حاضر بیشتر ما را از این تهدیدات محافظت کرده‌اند. اما تمایل به جستجوی خطر، هنوز در ناخودآگاه جمعی ما وجود دارد. بنابراین وقتی وارد ترید می‌شویم، شروع به گفتن چیزهایی به خود می‌کنیم، مانند:

  • این معامله احتمالاً کار نمی‌کند.
  • من همین حالا سودم را نقد می‌کنم، زیرا احتمالاً معامله به ضررم پیش می‌رود.
  • باید قبل از شروع معامله‌گری آموزش بیشتری ببینم.

اولین قدم آگاهی است. آگاه شوید که آیا به طور طبیعی به نتیجه منفی یا مثبت تمایل دارید. اگر به طور طبیعی منفی‌باف هستید، شروع به پرسیدن «چرا؟» کنید. آیا دلیلی وجود دارد که بتوانید مشخص کنید؟ آیا می‌توانید بر روی حل آن مشکل کار کنید؟ البته، بیش از حد مثبت‌نگر بودن هم می‌تواند یک نقطه ضعف باشد. اما به طور کلی بهتر از منفی‌نگر بودن است. اما از خود بپرسید که آیا بیش از حد خوشبین هستید که ممکن است قضاوت شما را هم تحت‌تأثیر قرار دهد.

شما احتمالاً نمی‌توانید این مسائل را بلافاصله حل کنید. اما آگاه بمانید و پاسخ‌ها خواهند آمد.

۷. عادت و فرآیند مهم‌تر از سیستم‌های معاملاتی هستند

تریدرهای جدید فکر می‌کنند که یک استراتژی معاملاتی به تنهایی آنها را ثروتمند می‌کند. این یک فرض طبیعی است. استراتژی‌های معاملاتی به طرز فریبنده‌ای ساده هستند. فقط چند قانون را دنبال کنید و شما میلیاردر هستید. اما واقعاً بیشتر از اینها مهم است. آنچه واقعاً مهم‌تر است، عادت‌ها و فرآیندهای معاملاتی شماست. وقتی شما یک عادت را توسعه می‌دهید، کار مداوم لازم برای این موارد را انجام می‌دهید:

  • آزمایش استراتژی‌های معاملاتی
  • مرور خرید و فروش‌هایتان در ژورنال معاملاتی
  • کسب آموزش بیشتر.

ایجاد یک عادت آسان نیست، اما برای موفقیت الزامی است. من توصیه می‌کنم کتاب «قدرت عادت» (The Power of Habit) را بخوانید تا با ایجاد عادت‌های مثبت خود شروع کنید. این کتاب یک فرآیند گام به گام برای ایجاد یک عادت مثبت یا از بین بردن یک عادت منفی به شما می‌دهد.

در مورد فرآیند صحبت کنیم. داشتن یک فرآیند برای بهبود معامله‌گری شما به شما کمک می‌کند که دقیقاً بفهمید ترید شما کجا اشتباه می‌کند، یک استراتژی را به طور کامل قبل از ریسک کردن پول واقعی آزمایش کنید، و بفهمید که آیا روانشناسی یا استراتژی شما کار می‌کند یا نه. در نظر داشته باشید که یک نقشه راه برای آزمایش، معامله زنده و یادداشت‌برداری خود داشته باشید. یا همه آنها را در یک نمودار جریان قرار دهید و موارد زیر را در آن وارد کنید:

  • زمان یادداشت‌برداری معاملات خود
  • یادآوری برای بررسی قوانین معاملاتی خود قبل از ورود به یک معامله
  • مدت‌زمانی که یک استراتژی را قبل از معامله زنده آزمایش خواهید کرد.

۸. واقعاً چه چیزی شما را شگفت‌زده می‌کند؟

آیا برای موفقیت در معامله‌گری باید به آن علاقه‌مند باشید؟ من معتقدم که حتماً لازم است. اما اگر به ترید علاقه‌مند نیستید، همچنین معتقدم که می‌توانید از یک علاقه دیگر برای تحریک خواسته خود برای موفقیت در ترید استفاده کنید. به عنوان مثال، فرض کنید که شما به پاکسازی تمام پلاستیک‌ها در محیط‌زیست علاقه‌مند هستید. در پاکسازی پلاستیک پول زیادی به دست نمی‌آید. تا جایی که من می‌دانم.

با این حال، اگر می‌توانید معامله‌گری را یاد بگیرید و آن را به عنوان درآمد اصلی خود داشته باشید، می‌توانید از آن پول برای شروع کاری در مورد تمام پلاستیک‌ها در محیط‌زیست استفاده کنید. حداقل می‌توانید کمک بیشتری به سازمان‌هایی انجام بدهید که بر روی این مشکل کار می‌کنند.

به هر حال، پشت ترید خود واقعاً علاقه ایجاد کنید. یادگیری این کار آسان نیست و شما به تمام دلایلی که می‌توانید برای ادامه داشته باشید، نیاز دارید.

۹. فشارهای غیرضروری را از ترید خود حذف کنید

بسیاری از افراد به دلیل نفرت از شغل خود به معامله‌گری می‌پردازند یا می‌خواهند سریع پول درآورند. بنابراین، با ترک شغل خود یا تلاش برای تبدیل ۱۰۰ دلار به ۵۰۰,۰۰۰ دلار در ۶ ماه، فشار غیرضروری به خود وارد می‌کنند. برخی از تلاش‌ها وجود دارند که می‌توانید یک برنامه خاص را دنبال کنید و در یک زمان نسبتاً قابل پیش‌بینی پول درآورید. معامله‌گری یکی از آن کسب‌وکارها نیست.

موفقیت در ترید و معامله‌گری به شدت به داشتن ذهنیت درست وابسته است، ذهنیتی که اکثر ما با آن به دنیا نمی‌آییم. بنابراین وقتی شغل خود را ترک می‌کنید یا سعی می‌کنید با مقدار کمی پول، هزاران دلار درو کنید، فشار غیرضروری به خود وارد می‌کنید و جنبه‌های منفی روانشناسی ذاتی خود را تشدید می‌کنید. اگر از شغل خود متنفر هستید، تغییر شغل را در نظر بگیرید. به کارهای موقتی فکر کنید که نیاز به زمان یا سرمایه‌گذاری ذهنی زیادی ندارند. این کار فشار را از روی معامله‌گری شما برمی‌دارد و به شما اجازه می‌دهد سریع‌تر پیشرفت کنید.

توسعه روانشناسی ترید در ۵ مرحله

دو وجه اصلی در معاملات وجود دارد: یکی استراتژی معاملاتی و دیگری روانشناسی معاملات. برای موفقیت، باید هر دو را داشته باشید. این متن بر چگونگی توسعه ذهنی (mental edge) شما تمرکز خواهد کرد که از دو نوع دیگر مهم‌تر است. فرآیند توسعه یک وجه روانشناسی معاملاتی ساده به نظر می‌رسد، اما معمولاً آسان نیست.

مراحل توسعه روانشناسی معاملاتی

۱. ترید را شروع کنید

این مرحله ممکن است برای برخی افراد واضح به نظر برسد، اما برای برخی دیگر این‌طور نخواهد بود. برای ایجاد یک مرحله ذهنی در معاملات، باید به طور منظم بازارها را درگیر کنید. حتی اگر فقط معامله آزمایشی (demo trading) انجام دهید، این کار می‌تواند نقاط قوت و ضعف روانی شما را نمایان کند.

در اینجا مواردی وجود دارد که ممکن است پس از شروع معامله کشف کنید:

  • شما از انجام معاملات می‌ترسید.
  • پیروی از یک استراتژی معاملاتی مبتنی بر قوانین (rules-based trading strategy) برای شما آسان‌تر است.
  • شما تمایل به انتقام‌جویی در ترید (revenge trading) دارید.
  • پس از یک سری باخت به راحتی دلسرد می‌شوید.

این فقط یک لیست کوتاه از چیزهایی است که ممکن است برای شما پیش بیاید. اما تنها زمانی این چیزها را کشف خواهید کرد که فرآیند معاملات را طی کنید و فراز و نشیب‌های احساسی ناشی از برد و باخت را تجربه کنید. هنگامی که برخی از معاملات را انجام دادید، اکنون وقت آن است که فهرستی از نقاط قوت و ضعف خود تهیه کنید.

۲. مزایا و نقاط ضعف خود را شناسایی کنید آگاهی (awareness) اولین قدم برای بهبود عملکرد شما در هر زمینه‌ای است. چند بار رویدادی را با گروهی از افراد تجربه کرده‌اید و آن‌ها متوجه چیزهایی در مورد رویداد شده‌اند که شما به آن توجهی نداشته‌اید؟ این به این دلیل است که آن‌ها از آن چیزها آگاه بودند و شما نبودید.

شما همچنین احتمالاً متوجه چیزهایی شده‌اید که آن‌ها متوجه نشده‌اند. این نشان می‌دهد که ما فقط متوجه چیزهایی می‌شویم که آگاهی خود را بر آن‌ها قرار می‌دهیم. بنابراین یک ژورنال معاملاتی (trading journal) راه‌اندازی کنید و در حین معامله بنویسید که در چه چیزی مهارت دارید و در چه چیزی مهارت ندارید. این اولین قدم برای آگاهی کامل است.

کارهایی که به خوبی انجام می‌دهید به شما سرنخ‌هایی می‌دهد که احتمالاً باید در تجارت روی چه چیزی تمرکز کنید. به عنوان مثال، اگر دنبال‌کردن یک روند در نمودار روزانه (daily chart) برای شما آسان است، احتمالاً باید روی معامله نوعی روند دنبال‌کننده (trend-following strategy) کار کنید. اگر هنگام معامله روزانه (day trading) پول زیادی را از دست می‌دهید، احتمالاً این چیزی است که باید از آن اجتناب کنید.

شاید شما در یک منطقه زمانی زندگی می‌کنید که معامله در جلسه فارکس نیویورک (New York Forex session) را دشوار می‌کند. در این صورت، می‌توانید روی استراتژی‌ای کار کنید که به جای آن، جلسه آسیایی یا لندن را معامله کند.

مانند هر مهارت دیگری، چیزهایی وجود خواهد داشت که اختیاری هستند و چیزهایی وجود دارد که باید آن‌ها را تغییر دهید. در مورد معاملات روزانه در مقابل معاملات نوسانی (swing trading)، نیازی به معامله روزانه ندارید. شما می‌توانید در بازه‌های زمانی دیگر معامله کنید، بنابراین بد بودن در معاملات روزانه مشکلی ندارد. اما اگر تمایل به معامله بیش از حد و انتقام‌جویی دارید، این مشکلی است که اگر می‌خواهید یک معامله‌گر موفق شوید باید برطرف شود.

بنابراین راه‌هایی برای تقویت نقاط قوت خود پیدا کنید. این بسیار آسان است. اما در مورد نقاط ضعف چطور؟ این احتمالاً کمی تلاش بیشتری می‌طلبد. در اینجا نحوه شروع غلبه بر آن‌ها آورده شده است.

۳. راه‌حل‌هایی برای نقاط ضعف خود بیابید خبر خوب این است که راه‌حل‌های زیادی وجود دارد که به شما کمک می‌کند بر هر چیزی که روی آن کار می‌کنید غلبه کنید. شما به سادگی باید کار را انجام دهید تا به دنبال این راه‌حل‌ها باشید و آن‌ها را پیاده‌سازی کنید.

من نمی‌توانم همه استراتژی‌های موجود را فهرست کنم زیرا تعداد زیادی از آن‌ها وجود دارد. اما من شما را با دو دسته کلی آشنا می‌کنم. من معتقدم که ذهن انسان فقط دو بخش دارد: خودآگاه (conscious) و ناخودآگاه (unconscious).‌بله، احتمالاً قبلاً این را می‌دانستید. با این حال، من احساس می‌کنم که بسیاری از درمانگران و مربیان نمی‌دانند که چگونه این مفهوم را به طور مؤثر به کار ببرند. بسیاری از آن‌ها در نوع خاصی از درمان آموزش دیده‌اند و فقط از دکترین آن روش پیروی می‌کنند و فکر می‌کنند که همه چیز را می‌توان از طریق این لنز حل کرد.

بدیهی است که افراد آگاه‌تر محدودیت‌های هنر خود را درک می‌کنند. اما بسیاری هستند که این کار را نمی‌کنند. آن‌ها نمی‌دانند چه چیزی را نمی‌دانند. چیزهای زیادی وجود دارد که من هم نمی‌دانم. اما می‌دانم که این به شما بستگی دارد که از عقل خود استفاده کنید تا بفهمید چه چیزی برای شما بهتر است.

با این حال، بیایید نگاهی به یک مثال واقعی بیندازیم که چرا نظریه خودآگاه/ناخودآگاه (conscious/unconscious theory) بسیار مهم است. من دوستی دارم که قبلاً سیگار می‌کشید. اگر سیگاری‌ها را می‌شناسید یا سیگاری بودید، می‌دانید که می‌تواند یکی از سخت‌ترین عادت‌ها برای ترک باشد. اما حدس بزنید چگونه او ترک کرد؟ او یک روز در محل کار در حال سیگار کشیدن بود و به سیگار نگاه کرد و فکر کرد: «این احمقانه است.» بنابراین او سیگار را در همان لحظه ترک کرد.

چگونه ممکن بود؟ فکر نمی‌کنم کسی به طور قطع بداند، احتمالاً حتی او. اما این نظریه من است: همیشه دلیلی وجود دارد که چرا ما کارها را انجام می‌دهیم. اعمال ما نیاز یا آرزویی را در ذهن ما برآورده می‌کند. گاهی اوقات علت میل در ذهن خودآگاه ما می‌نشیند، اما بسیاری از اوقات در ضمیر ناخودآگاه می‌نشیند.

من معتقد هستم که علت عادت سیگار کشیدن او در ذهن خودآگاه او بود. بنابراین او می‌توانست از یک فکر آگاهانه برای تغییر رفتار استفاده کند. به همین دلیل بسیار آسان بود. حالا اگر منبع در ناخودآگاه او بود، حتی اگر او می‌دانست که سیگار کشیدن اتلاف وقت و پول است، ترک آن بسیار سخت‌تر بود.

بنابراین وقتی به دنبال روش‌هایی هستید که به شما کمک می‌کند رفتارهای خود را تغییر دهید، ابتدا با روش‌های آگاهانه شروع کنید، زیرا آن‌ها ساده‌ترین بردها را به شما می‌دهند. اما اگر نمی‌توانید با این روش‌ها تغییر دهید، وقت آن است که عمیق‌تر شوید و در ناخودآگاه خود شیرجه بزنید. همیشه نمی‌توان فهمید که آیا یک رفتار ناشی از یک منبع ناخودآگاه یا آگاهانه است. همچنین می‌تواند دشوار باشد که بفهمید یک درمان روی کدام بخش از ذهن شما کار می‌کند.

۴. نتایج خود را مرور کنید حالا وقت آن است که ببینیم چگونه عمل کرده‌اید. صبح جمعه با یک قهوه (یا نوشیدنی مورد علاقه خود) بنشینید و دوباره ژورنال معاملاتی خود را مرور کنید. آیا روش‌هایی که استفاده کردید جواب داد؟ اگر بله، پس عالی است! کارتان تمام است. اما به احتمال زیاد هنوز چیزهایی دارید که به طور کامل حل نشده‌اند.

این دقیقاً نحوه کار است. متأسفانه، بازاریابی انبوه مدرن به ما این تصور را داده است که همیشه یک قرص یا راه میانبر وجود دارد که می‌توانیم از آن برای دستیابی فوری به هر نتیجه‌ای که می‌خواهیم استفاده کنیم. در واقعیت، به ندرت این‌طور است. مثل استخراج طلا (gold mining) است. معدنچیان تقریباً هرگز در اولین تلاش به طلا نرسیده‌اند. آن‌ها معمولاً باید کارهای زیادی انجام دهند و قبل از اینکه یک معدن قابل اجرا پیدا کنند، چندین جا را منفجر کنند.

بنابراین دلسردی خود را کنار بگذارید و پاشنه‌های خود را برای مدت طولانی بالا بکشید. تحول شما می‌تواند سریع باشد، اما به احتمال زیاد یک فرآیند خواهد بود. پدربزرگ و مادربزرگ شما به همراه هر نسل قبل از آن‌ها این‌گونه انجام دادند. ایده نتایج فوری یک ایده‌آل جدید و اغلب غیرواقعی است.

۵. مراحل ۳ و ۴ را تکرار کنید تا به اهداف خود برسید به جای دلسرد شدن، این کار را انجام دهید:

  • به خودتان برای اقدام تبریک بگویید.
  • هر وقت موفقیتی به دست آوردید جشن بگیرید. به احتمال زیاد شما پیشرفت کرده‌اید، مهم نیست که چقدر کوچک است.
  • به دنبال چیز بعدی باشید که می‌توانید امتحان کنید.

من موارد زیادی داشته‌ام که این اتفاق در زندگی‌ام رخ داده است. به عنوان مثال، در گذشته، من به بسیاری از کارهای تونی رابینز (Tony Robbins) گوش می‌دادم. او عالی است و من هیچ مخالفتی با او ندارم. با این حال، من بیش از حد به این ایده ایمان داشتم که او همه پاسخ‌ها را دارد. من فکر کردم که از آنجایی که او مشتریان برجسته زیادی دارد، باید راه حلی داشته باشد که بتواند به من کمک کند.

بنابراین من بارها و بارها به درس‌های او گوش می‌دادم و استراتژی‌ها را اجرا می‌کردم… بارها و بارها. و آن‌ها کمی کمک کردند، اما تغییرات بزرگی را که من به دنبالش بودم ایجاد نکردند. به جای ادامه کاری که کار نمی‌کرد، باید پس از چند هفته نتایج خود را دوباره ارزیابی می‌کردم، سپس چیز دیگری را امتحان می‌کردم. من در آن زمان بهتر از این نمی‌دانستم و با آن مشکلی ندارم.

به معنای واقعی کلمه سال‌ها طول کشید تا بفهمم باید چیزهای دیگر را امتحان کنم. می‌خواهم از تجربه من درس بگیرید. اگر نتایجی را که انتظار داشتید نگرفتید، پس از آن به خودتان دست نزنید. به یاد داشته باشید که یکی از قدرتمندترین ابزارهایی که می‌توانید در جعبه ابزار معاملاتی خود داشته باشید، بخشش خود است. به همان اندازه طول می‌کشد که شما در تجارت موفق شوید. پس دوباره سوار اسب خود شوید و به راه خود ادامه دهید.

اکثر معامله‌گران جدید فکر می‌کنند که استراتژی معاملاتی مناسب آن‌ها را ثروتمند می‌کند. معامله‌گران باتجربه می‌دانند که داشتن طرز فکر درست کلید واقعی موفقیت است. یک روانشناسی معاملاتی قوی به شما این امکان را می‌دهد که بر باخت غلبه کنید، دانش خود را گسترش دهید و زمانی که اکثر مردم تسلیم می‌شوند، استقامت کنید.

نکات موجود در این متن را انجام دهید و نتایج مثبت را مشاهده خواهید کرد. نقاط قوت خود را تقویت کنید و نقاط ضعف خود را بهبود بخشید. شما می‌توانید این کار را انجام دهید.

لطفا امتیاز دهید
بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *