زندگی هر فرد منحصر بهفرد است و این موضوع تأثیر مستقیمی بر نحوهی رویکرد او به معاملات دارد. اگر یک معاملهگر جوان در اواخر بیست سالگی هستید و بهتازگی وارد بازار کار شدهاید، احتمالاً پسانداز محدودی دارید. بنابراین، حساب معاملاتی شما کوچک خواهد بود و بعید است بتوانید به سرعت به سطح درآمد کافی برای تامین هزینههای زندگی از طریق معاملهگری برسید. این امر بدان معناست که اگر چه ممکن است سرمایهی کمی داشته باشید، اما از مزیت بزرگی به نام «زمان» برخوردار هستید.
در این شرایط، توصیه میشود بهجای تمرکز بر سود، تمرکزتان را بر یادگیری و تقویت مهارتهای معاملاتی خود قرار دهید. بهعنوان یک معاملهگر جوان، تمرکز بر درصد بازدهی و کاهش ریسکها اولویت دارد. با گذشت زمان و تجربهای که بهدست میآورید، خواهید توانست پایهای مستحکم برای آیندهتان ایجاد کنید. عجله نکنید و میانبر نزنید، زیرا معاملهگری مسیر طولانی است که نیازمند استقامت و تعهد است. تنها زمانی که تجربه و مهارت کافی بهدست آوردهاید، میتوانید به سودآوری پایدار برسید.
در مقابل، اگر در سنین پنجاه سالگی و با سرمایهی پسانداز شده قابل توجهی (مثلاً حدود ۱۰۰ هزار تا ۳۰۰ هزار دلار) به معاملهگری میپردازید، رویکرد شما باید متفاوت باشد. در این سن، هدف شما باید ایجاد درآمد جانبی و رشد متعادل سرمایهتان باشد. برخلاف جوانان که ممکن است ریسکهای بالاتری بپذیرند، شما میتوانید با ریسک پایینتر و انتخاب معاملات مطلوب، به هدف بازدهی معقولی برسید. مثلاً حتی بازدهی سالیانه ۱۰ درصدی میتواند سرمایه شما را بهطور مؤثری افزایش دهد و جایگزین مطمئنی برای سایر سرمایهگذاریها مانند حسابهای پسانداز باشد.
همچنین، اگر در اوایل چهل سالگی با شغلی با درآمد بالا و بدون تعهدات خانوادگی هستید، پروفایل ریسک و اهداف شما متفاوت خواهد بود. در چنین شرایطی، میتوانید بهطور منظم سرمایهی خود را به حساب معاملاتیتان اضافه کنید و در نتیجه اندازهی حساب خود را بهسرعت افزایش دهید. این امکان وجود دارد که ریسک بیشتری بپذیرید، با این هدف که به سطحی برسید که درآمد معاملاتی هزینههای زندگی شما را پوشش دهد. البته افزایش ریسک، احتمال زیان را نیز بالا میبرد، اما با توجه به مسئولیتهای محدود در شرایط فعلی، چنین ریسکهایی میتوانند توجیهپذیر باشند.
انتخاب بازه زمانی و فرکانس معاملاتی
بسیاری از معاملهگران به دنبال بهترین بازه زمانی (Timeframe) برای معاملات خود هستند. اما در واقع، بازهی زمانی مناسب به شرایط و شخصیت فرد بستگی دارد. هرکسی میتواند با توجه به شرایط خود بازهی زمانی متفاوتی را انتخاب کند.
معاملهگران در بازههای زمانی بلندتر (مانند بازهی روزانه یا چند ساعته) تصمیمگیریهای استراتژیک و آرامتری را تجربه میکنند. برای افرادی که تمایل به تفکر و تصمیمگیری آرامتر دارند، این نوع معاملهگری میتواند جذاب باشد. این معاملهگران از تعداد سیگنالهای کمتر در طول روز بهرهمند میشوند و فرصت کافی برای تحلیل دارند. آنها همچنین میتوانند از صفحهی نمایش فاصله بگیرند و بدون نیاز به نظارت دائمی، معاملات خود را دنبال کنند. این سبک، بهویژه برای معاملهگرانی که در مشاغل دیگری نیز فعالیت دارند، مناسب است.
در مقابل، بازههای زمانی کوتاهتر مانند ۵ یا ۱۵ دقیقهای نیازمند سرعت عمل و ثبات عاطفی بالاست. این نوع معاملهگری، به دلیل تعداد بیشتر سیگنالها و نیاز به تصمیمگیری سریع، برای افرادی که به هیجان و چالشهای فوری علاقهمند هستند، مناسب است. اگر تمایل دارید معاملات روزانه داشته باشید و چندین بار در روز وارد و خارج شوید، بازههای کوتاهتر میتوانند فرصتهای بیشتری را در اختیار شما قرار دهند.
همچنین، سبک زندگی شما نیز بر انتخاب بازهی زمانی تاثیرگذار است. برای مثال، اگر در طول روز مشغول به کار هستید و نمیتوانید مداوم به نمودارها نگاه کنید، معاملهی روزانه گزینه مناسبی نخواهد بود. اما اگر بتوانید چند ساعت از شبها را به تحلیل بازار اختصاص دهید، ممکن است بازاری فعال در زمان شب پیدا کرده و با تمرکز کامل معاملات خود را انجام دهید.
طراحی نرخ برد در سیستم معاملاتی
نرخ برد (Winrate) یا نرخ موفقیت معاملات، یکی از مفاهیم مهم در مدیریت ریسک و طراحی استراتژی معاملاتی است. جالب است بدانید که تا حدی میتوانید این نرخ را با تنظیم پارامترهای خاصی کنترل کنید. بهعنوان مثال:
۱. وقفه وسیعتر در حد ضرر (Stop-Loss): اگر حد ضرر وسیعتری را تعیین کنید، احتمال اینکه قیمت به آن برسد کاهش مییابد و در نتیجه نرخ برد افزایش پیدا میکند. اما این کار باعث کاهش نسبت پاداش به ریسک (Reward/Risk Ratio) میشود. ۲. نزدیککردن هدف (Target): با تعیین هدف نزدیکتر، احتمال اینکه قیمت به آن برسد بیشتر میشود که این نیز منجر به افزایش نرخ برد میگردد، ولی همچنان نسبت پاداش به ریسک کاهش مییابد. ۳. تعیین حد ضرر محدودتر: این رویکرد باعث میشود که قیمت با احتمال بیشتری به حد ضرر برسد و نرخ برد کاهش یابد. اما در مقابل، نسبت پاداش به ریسک افزایش پیدا میکند. ۴. هدف وسیعتر: در این روش، قیمت با سختی بیشتری به هدف میرسد و در نتیجه نرخ برد کاهش پیدا میکند. اما در عوض، نسبت پاداش به ریسک بالا میرود.
انتخاب بین نرخ برد بالا یا نسبت پاداش به ریسک بالاتر به شخصیت و ترجیحات هر معاملهگر بستگی دارد. بسیاری از معاملهگران میخواهند نرخ برد بالا و سود زیاد داشته باشند، اما در عمل دستیابی به این ترکیب بهندرت امکانپذیر است و بهتر است یکی از این دو را بهعنوان اولویت اصلی انتخاب کنید.
ایجاد سازگاری در استراتژیها با شخصیت معاملهگر
تمام نکاتی که تاکنون مطرح شد، برای هر استراتژی و رویکرد معاملاتی قابل اعمال است. یک استراتژی خوب قابل تنظیم و انعطافپذیر است، و این در حالی است که یک راهنمای بد در معاملات شما را در قالبی سخت و بدون انعطاف محدود میکند. برای موفقیت در معاملات، شما باید استراتژی خود را با نیازها و اهداف خاص خودتان هماهنگ کنید و به دنبال ایجاد انعطاف و تنظیمات شخصی در آن باشید.
در اکثر مواقع، معاملهگران بهدنبال یافتن استراتژی جدید یا مجموعهای از اندیکاتورها هستند. اما بهجای این کار، بهتر است که یک رویکرد کلی که با شخصیت شما هماهنگ باشد را پیدا کرده و سپس به یادگیری و تنظیم دقیق پارامترهای آن بپردازید.
تنها راه موفقیت تضمینی: شخصیسازی ترید
اگر معاملهگری شما افتضاح است، تقصیر شما نیست. ترید یکی از سختترین مشاغل است. در بسیاری از مشاغل، شما میتوانید با کار بیشتر یا استخدام افراد دیگر برای جبران کمبود مهارتهای خود، موفق شوید. اما در معاملهگری، همه چیز به عهده خود شماست و تماماً به مهارتها و روانشناسی معاملهگری (trading psychology) شما وابسته است.
از یک سو، این عالی است زیرا شما رئیس خودتان هستید. هیچ کس دیگری نیست که باید به او پاسخگو باشید و شما کاملاً کنترل سرنوشت خود را در دست دارید. این همچنین به این معناست که اگر صبح یک معامله خوب انجام دهید، میتوانید بقیه روز را تعطیل کنید. شما مانند یک کار ۹ صبح تا ۵ بعدازظهر، زمان خود را با دلار معاوضه نمیکنید. اما اگر رئیس (که همان شما هستید) فردی به شدت بلاتکلیف و یک معاملهگر ضعیف باشد چه؟ همیشه به نظر میرسد درست قبل از سقوط قیمت، وارد موقعیت خرید (long) میشود و آن معاملات بزرگ سودآور را از دست میدهد.
خب، من اینجا هستم که به شما بگویم این تقصیر شما نیست. در نظام آموزشی کنونی، افراد یاد میگیرند که برای موفقیت، باید از فرمولهای ثابتی مانند گرفتن نمرات خوب و یافتن شغل مناسب پیروی کنند. با این حال، این روش در معاملهگری مؤثر نیست؛ زیرا موفقیت در این حوزه به استراتژیهای شخصی و تطبیق آنها با ویژگیهای فردی وابسته است.
معاملهگری برخلاف مشاغل دیگر نیازمند رویکردی است که با شخصیت و سبک زندگی هر فرد همخوانی داشته باشد. بسیاری از معاملهگران تازهکار با تقلید از روشهای موفقیت دیگران، بدون در نظر گرفتن علایق و تواناییهای شخصی خود، با شکست مواجه میشوند. این مقاله به معرفی مدل جدیدی با عنوان «مدل آموزشی متمرکز بر فرد» میپردازد که به جای پیروی از فرمولهای ثابت موفقیت، بر شناخت علایق و تواناییهای فردی تأکید دارد. این رویکرد میتواند به معاملهگران کمک کند تا با استفاده از نقاط قوت شخصی خود، به موفقیت پایدار دست یابند. در نهایت، هر معاملهگر باید مسئولیت موفقیت خود را بپذیرد و با انتخاب رویکردی که با ویژگیهای فردیاش همخوانی دارد، مسیر درست را برای خود پیدا کند.
برای قرنها، مدارس اساساً به همان روش ساختاربندی شدهاند. شما به مدرسه میروید و مجبورید همه چیزهایی که معلمان به شما میآموزند را یاد بگیرید، بدون توجه به اینکه آیا به آن موضوعات علاقه دارید یا نه. وقتی میپرسید چرا باید این چیزها را یاد بگیرید، به شما میگویند که اگر میخواهید در زندگی موفق و خوشحال باشید، باید نمرات خوب بگیرید و شغل خوبی پیدا کنید.
این منطقی به نظر میرسد و چون همه دیگران هم به آن باور دارند، ما هم به طور کورکورانه این مسیر را دنبال میکنیم. معلمان و والدین اغلب درباره افرادی که موفق شدهاند صحبت میکنند و این موفقیت را به مواردی مانند نمرات خوب، رفتن به دانشگاه درست یا حضور در حرفههای معتبر نسبت میدهند. بنابراین یاد میگیریم که اگر میخواهیم به چیزهایی که در زندگی میخواهیم برسیم، باید یکی از این مسیرهای از پیش تعیین شده را دنبال کنیم.
در اینجاست که یکی از بزرگترین دلایل دشواری در تبدیل شدن به یک معاملهگر موفق آشکار میشود. مثلاً فرض کنید که میخواهید صاحب یک خانه بزرگ ۵ خوابه و یک خودروی BMW مدل M3 شوید. پس به اطراف خود نگاه میکنید و میبینید بسیاری از کسانی که خانهها و خودروهای شیک دارند، وکیل هستند. بنابراین ذهن خود را بر وکیل شدن متمرکز میکنید.
اما در این مسیر، اغلب دو سوال مهم از خود نمیپرسیم:
آیا از وکیل بودن برای بقیه عمرم لذت خواهم برد؟ آیا راه دیگری (و لذتبخشتری) برای رسیدن به آن خانه و آن ماشین وجود دارد؟ شما احتمالاً به این تجربه مرتبط هستید. شاید شغلی را برای ۵ سال (یا بیشتر) دنبال کرده باشید و بعداً متوجه شدهاید که اصلاً لذتبخش نیست.
چگونه این موضوع به معاملهگری مربوط میشود؟ وقتی میخواهیم معاملهگری را یاد بگیریم، بیشتر ما از همان منطقی پیروی میکنیم که در مدرسه به ما آموزش داده شده است. ما به دنبال اولین معاملهگر موفقی که پیدا میکنیم میرویم. وقتی او را پیدا کردیم، تمام تمرکز خود را بر یادگیری روش معاملهگری او میگذاریم، زیرا به ما آموخته شده است که موفقیت را تقلید کنیم، بدون توجه به نحوه رسیدن به آن موفقیت. این یکی از بزرگترین دلایلی است که معاملهگران تازهکار نمیتوانند به طور مداوم سودآور شوند.
برای یافتن راهحل این مشکل، باید طرز تفکر خود را بازنگری کنیم…
مدل آموزشی متمرکز بر شما
حالا تصور کنید اگر شما میتوانستید دوباره از اول شروع کنید و آموزش رسمی شما با تمرکز بر روی خود شما آغاز میشد، چه میشد؟ اگر معلمان دبستان شما علایق، سبک یادگیری و تواناییهای ذاتی شما را در نظر میگرفتند و سپس مطابق با آنها به شما آموزش میدادند، زندگی شما احتمالاً کاملاً متفاوت میبود. حتی اگر باور ندارید که این روش به نفع شما تمام میشد، برای یک لحظه همراهی کنید.
بیایید سیستم سنتی آموزش را از بالا به پایین بررسی کنیم و ببینیم چه اتفاقی میافتاد اگر آموزش شما ابتدا بر شما تمرکز داشت. برای شروع، اگر فقط چیزهایی را مطالعه میکردید که به آنها علاقهمند بودید، مدرسه احتمالاً بسیار لذتبخشتر میبود. شما به جای فرار از کلاس برای رفتن به سینما، احتمالاً با علاقه بیشتری به مدرسه میرفتید. وقتی از چیزی لذت میبریم، تمایل داریم در آن حوزه به یک متخصص تبدیل شویم. وقتی کودک بودید، آیا در مورد موضوعاتی مانند دایناسورها یا خودروها متخصص بودید؟
من حدس میزنم که جواب شما احتمالاً بله است. شما یک متخصص بودید چون واقعاً آن موضوع را دوست داشتید. به عنوان مثال، من در مورد بیسبال متخصص بودم. در بازی کردن آن افتضاح بودم، اما تماشای آن را دوست داشتم و تقریباً همه چیز درباره این ورزش را میدانستم.
احتمالاً شما هم در حال حاضر در زمینهای متخصص هستید، صرفاً به این دلیل که از آن لذت میبرید. بنابراین اگر از همان ابتدا طوری پرورش داده میشدید که از کاری که انجام میدهید لذت ببرید، احتمالاً در آن کار خیلی خوب میشدید و راهی برای رسیدن به آن خانه بزرگ و ماشین لوکس از طریق مهارتهای خود پیدا میکردید.
حتی اگر نتوانستید راهی برای کسب درآمد زیاد پیدا کنید، حداقل بسیار شادتر میبودید!
چگونه این موضوع به معاملهگری مربوط میشود؟ حالا بیایید این مدل آموزشی را در دنیای معاملهگری بررسی کنیم. اگر شما ابتدا علاقهها و تواناییهای خود را در معاملهگری کشف کنید و سپس روشهای معاملهگری را انتخاب کنید که با شخصیت و سبک زندگی شما سازگار است، چه اتفاقی میافتد؟ برای شروع، شما با نقاط قوت خود کار میکنید، به جای اینکه بر خلاف آنها حرکت کنید. سپس معاملهگری نیز لذتبخشتر میشود و حتی میتوان گفت که شاید حتی سرگرمکننده.
بنابراین قبل از اینکه در آن دوره آموزشی بعدی معاملهگری ثبتنام کنید یا در یک وبینار دیگر شرکت کنید، از خودتان بپرسید:
شخصیت زمانی من در معاملهگری چیست؟
واقعبینانه چقدر زمان دارم که هر روز به یادگیری و معاملهگری اختصاص دهم؟ آیا من بیشتر به عنوان یک معاملهگر روند (trend trader)، معاملهگر بازگشتی (reversal trader) یا معاملهگر شکست (breakout trader) عمل میکنم؟ البته، پاسخ به این سوالات کمی زمان میبرد، درست مثل وقتی که علایق دیگر زندگیتان را کشف میکردید. اما وقتی به این سوالات با اطمینان پاسخ دادید، شانس موفقیت شما در معاملهگری بهطور چشمگیری افزایش مییابد.
تأثیر شخصیت تریدر بر تحلیل نمودارها
آیا تا به حال نموداری را به یک تریدر نشان دادهاید که شما پتانسیل بالای خرید (long) را در آن دیدهاید و او هم پتانسیل بالای فروش (short) را مشاهده کرده است؟ خب، ممکن است دلایل متعددی برای این موضوع وجود داشته باشد. واضح است که هیچ درست و غلطی در نگاه به یک نمودار وجود ندارد. همه ما روشها، تجربیات و سوگیریهای معاملاتی خود را داریم که به ما میگوید یک معامله خوب چگونه به نظر میرسد.
بار دیگر که وسوسه شدید به کسی بگویید که در یک معامله بد قرار دارد، یا وسوسه شدید که معاملات خود را بر اساس نظر دیگران تغییر دهید، حتماً به این لیست توجه کنید. دلایل کاملاً معتبری وجود دارد که چرا نظر شما به اندازه نظر یک تریدر دیگر معتبر است. برنامه خود را دنبال کنید و اجازه دهید مزیت خود به شما نشان دهد.
۱. دیدن با عینکهای متفاوت
بر چشم داشتن یک عینک، روشنترین دلیل برای داشتن یک نظر قوی درباره یک نمودار است. اگر شما در حال فروش هستید و با تریدری که در حال خرید همین سهم است صحبت میکنید، هر کدام از شما احتمالاً از موقعیت خود دفاع خواهید کرد. وقتی که یک معامله انجام میدهید، مانند این است که عینک رنگی به چشم زدهاید. شما همیشه بازار را به طور متفاوتی خواهید دید.
بنابراین، صرفنظر از اینکه آیا یک معامله خوب است یا نه، همیشه بر نظر یک تریدر تأثیر خواهد گذاشت.
۲. شخصیتهای معاملاتی کاملاً متفاوت
همانطور که بارها نوشتهام، شخصیت معاملاتی شما (Trading Personality) عامل بزرگی در تعیین استراتژیهای معاملاتی است که برای شما کار خواهد کرد. بنابراین، هر زمان که با کسی درباره استراتژیها یا موقعیتهای معاملاتی صحبت میکنید، ضروری است که ابتدا بفهمید چه نوع شخصیت معاملاتی دارند.
اگر شخصیت آنها با شما مطابقت داشته باشد، احتمالاً تبادل ایدهها مفید خواهد بود. اما اگر شخصیتهای کاملاً متفاوتی دارید، میتوانید به آنچه که آنها انجام میدهند نگاه کنید، اما احتمالاً ایده خوبی نیست که اجازه دهید آنها بر معاملات شما تأثیر بگذارند.
۳. تمرکز بر بازههای زمانی متفاوت
شما در یک موقعیت خرید بلندمدت هستید و با یک تریدر روزانه صحبت میکنید. در حین صحبت با این تریدر، استدلالهای او کاملاً قانعکننده است که شما را درباره برنامه معاملاتیتان به شک و تردید میاندازد، غافل از اینکه شما تریدر روزانه نیستید و برنامه معاملاتی او به درد شما نمیخورد.
او ممکن است درباره آنچه که فکر میکند در ۲۴ ساعت آینده اتفاق خواهد افتاد صحبت کند، در حالی که معامله شما چند هفته طول میکشد تا توسعه یابد. مطمئن شوید که هر دو در حال تحلیل یک بازه زمانی مشابه هستید، در غیر این صورت تقریباً مانند این است که به زبانهای مختلف صحبت میکنید.
۴. سوگیری سوختگی (Burn Bias)
تریدرها ممکن است تجربیات بدی در معاملات داشته باشند که میتواند سوگیریهای شناختی (cognitive biases) ایجاد کند. مانند این است که اگر در دوران کودکی دست خود را در کنار آتش بسوزانید، احتمالاً برای بقیه زندگی از آن آتش دوری خواهید کرد. بنابراین، اگر تریدر دیگری به شما بگوید که معامله شما خوب به نظر نمیرسد، ممکن است او فقط از تجربیات خود که قبلاً دچار سوختگی شده، صحبت کند. اینجاست که تکیه بر آزمایش و یادداشتبرداری شما اهمیت پیدا میکند.
اجازه دهید دادهها به شما بگویند که چه کاری انجام دهید، نه نظرات دیگران.
۵. استراتژیهای معاملاتی متفاوت
اختلاف نظر درباره یک نمودار ممکن است از چیزی به سادگی داشتن استراتژیهای معاملاتی متفاوت ناشی شود. شاید شما یک تریدر روند (trend trader) هستید و شخصی که با او صحبت میکنید یک تریدر مخالف روند (countertrend trader) است.
خوب، در این صورت شما به دنبال چیزهای بسیار متفاوتی در یک نمودار خواهید بود. هیچ درست و غلطی وجود ندارد، فقط روشهای مختلفی برای نزدیک شدن به معاملات وجود دارد.
۶. سطح مهارت معاملاتی
سطح مهارت قطعاً میتواند نقشی در چگونگی نگاه دو تریدر به یک نمودار داشته باشد. یک تریدر با تجربهتر ممکن است جزئیات در حرکات قیمت (price action) را ببیند که یک مبتدی هنوز نتوانسته است شناسایی کند.
تریدرهای جدید نیز معمولاً از یک سیستم به سیستم دیگر میپرند و بسیار هیجانزده میشوند از آخرین ویدئوی یوتیوبی که تازه تماشا کردهاند. بنابراین، اگر با کسی درباره یک نمودار صحبت میکنید، مطمئن شوید که تجربهای پشت نظرات آنها وجود دارد.
۷. حالات ذهنی متفاوت
سرانجام، اگر یک تریدر روز بدی داشته باشد، ممکن است این موضوع بر نحوه دید او نسبت به نمودارها تأثیر بگذارد. همه ما این تجربه را داشتهایم. باران ناگهانی شروع میشود، ماشین شما خراب میشود و بلافاصله بعد از ورود به دفتر، قهوه روی پیراهن شما میریزد. روزهای بد (و حالات ذهنی) برای همه پیش میآید.
اگر شما یا تریدر دیگری حواسپرت باشید، ممکن است منجر به تحلیل نادرست یک نمودار شود. به یک ناظر دقیق از وضعیت ذهنی خود تبدیل شوید و احتمالاً کمتر دچار اشتباه در تحلیل نمودارها خواهید شد. برای بهتر شدن در آگاهی از وضعیت ذهنی خود، به مدیتیشن (meditation) یا این ابزار فکر کنید. همچنین مقاله من درباره چگونگی توسعه ذهنیت تریدر (Trader’s Mindset) را مطالعه کنید.
راهکارهای تقویت غریزه معاملاتی
سه روش اصلی برای تقویت شهود معاملاتی وجود دارد: آزمایش گذشتهنگر (Backtesting)، ژورنالنویسی (Journaling) و صحبت با خود (Self-Talk). آزمایش گذشتهنگر به معاملهگران اجازه میدهد در مدت زمان کوتاهی تجربهی زیادی کسب کنند و اعتماد به شهود خود پیدا کنند. ژورنالنویسی، با ثبت معاملات و مقایسه امتیاز فنی و حس درونی هر معامله، کمک میکند تا معاملهگر از دقت غریزهاش آگاه شود. در نهایت، معاملهگران باید پیش از ورود به معامله، احساسات خود را بررسی و تحلیل کنند تا از صحت تصمیم خود مطمئن شوند.
گوش دادن به حس درونی قبل از ورود به معامله بسیار قابل اعتمادتر از بعد از ورود است. از معاملات دشوار و همراه با استرس خودداری کنید، زیرا این معاملات باعث افزایش خطا و کاهش سودآوری میشود. در واقع، معاملهگران باید به جای پذیرش ریسکهای بیمورد، در انتظار فرصتهای معاملاتی مطمئن باشند که هم از لحاظ فنی و هم احساسی مناسب باشند. هماهنگی بین تحلیل فنی و حس درونی میتواند موفقیت و سودآوری معاملات را بهطور قابل توجهی افزایش دهد و این موضوع یکی از رازهای عملکرد در بازارهای مالی است.
معاملهگری سیستماتیک و اختیاری، در کنار هم
من یک معاملهگر سیستماتیک و اختیاری هستم. اگر بخواهم تخمینی از میزان سیستماتیک بودن در مقایسه با میزان اختیاری بودن معاملاتم داشته باشم، نسبت ۷۰/۳۰ یا حتی شاید ۸۰/۲۰ را انتخاب میکنم. اما همین ۲۰ درصد است که تفاوت واقعی را ایجاد میکند.
سیستم من بسیار ساده و مبتنی بر اصول کلاسیک اقدام قیمت (Price Action) است، اما هرگز نمیتوانم آن را به یک الگوریتم تبدیل کنم. این کار بهسادگی جواب نمیدهد. باور کنید، برنامهنویسان بسیار بااستعدادی، از جمله خودم، سعی کردهاند این کار را انجام دهند. در حالی که اصول خاصی از آن را میتوان به عنوان فیلتر در استراتژیهای معاملاتی کاملاً خودکار استفاده کرد، آنچه سیستم مرا بسیار سودآور و قابل انطباق با شرایط مختلف بازار میکند، مغز من است؛ بهترین الگوریتم معاملاتی روی زمین و احتمالاً در کل جهان.
حال، چگونه میتوانید به حس درونی خود گوش دهید، به آن اعتماد کنید و بر اساس آن عمل کنید، که برای معاملهگران اختیاری سیستماتیک بسیار مهم است؟ این کار به تلاش زیاد و زمان زیادی پشت صفحه نمایش نیاز دارد. در اینجا سه کمک کوچک اما قدرتمند ارائه میشود:
۱. آزمایش گذشتهنگر (Backtesting) تجربه به حس درونی یا شهود تبدیل میشود. آزمایش گذشتهنگر، در مدت زمان کوتاهی سالها تجربه به شما میدهد. این کار به شما اعتمادبهنفس میبخشد و حس ششم شما را تقویت میکند. اگر همهچیز درباره یک معامله عالی به نظر میرسد اما چیزی در درونتان احساس خوبی ندارد، از آن معامله خارج شوید.
تمرینهای گذشتهنگر به معاملهگر کمک میکند با مشاهده الگوهای تکرارشونده در معاملات گذشته، به یک سطح از خودآگاهی برسد که در هنگام تردید و اضطراب، از ورود به معاملات نامطمئن خودداری کند و به تجربیات عملی خود اعتماد کند.
۲. ژورنالنویسی (Journaling) ژورنالنویسی دوباره به تجربه و اعتماد تبدیل میشود که آنچه انجام میدهید، جواب میدهد. چیزی که به من بسیار کمک کرد، ایجاد یک شاخص سفارشی در Edgewonk بود که دو چیز را ردیابی میکرد: یکی، امتیاز معامله در مقیاس ۱ تا ۵ و حس درونی من در مقیاس ۱ تا ۵. سپس، هر زمان که تفاوتی وجود داشت، نتیجه احتمالی معامله را بررسی میکردم. این کار شگفتی میآفریند. برای من، اگر هم سطح فنی و هم حس درونیام نشان دهند که امتیاز ۵ است (بهترین سطح)، پول زیادی به دست میآورم. یکی به این دلیل که حس درونیام در طول سالها آموزش دیده است و دوم اینکه به معامله اعتماد بیشتری دارم و اشتباهات کمتری در مدیریت معامله میکنم. احساس راحتی میکنم. همچنین خواهید آموخت که آیا میتوانید به حس درونیتان اعتماد کنید یا به تمرین بیشتری نیاز دارد.
ثبت معاملات و تحلیل میزان موفقیت آنها در کنار احساس درونی معاملهگر نسبت به هر معامله، موجب میشود که اعتماد به غریزه و حس درونی خود را تقویت کند و به توانایی قضاوت و ارزیابی شهودی در معاملات دست یابد.
۳. استخراج بیشترین ارزش از صحبت با خود شما میتوانید این صحبتها را به صورت ویدئو یا صوت ضبط کرده یا قبل، حین و بعد از معامله احساسات خود را یادداشت کنید. سپس احساسات خود را با نتیجه واقعی معامله مقایسه کنید. آیا حس درونی شما قابلاعتماد است؟ میتوانم بگویم، حس درونی قبل از ورود به معامله بسیار قابلاعتمادتر از بعد از ورود است. من قبل از ورود به معامله به حس درونیام گوش میدهم. بعد از آن، مجبورم آن را خاموش کنم و به قوانین خود پایبند باشم. آخرین لحظه عینی قبل از ورود به معامله است – این در مورد هر دو بخش آگاهانه و ناخودآگاه شما صادق است!
گفتوگوهای داخلی پیش از ورود به معامله، معاملهگر را قادر میسازد تا هر گونه احساس ناشی از استرس یا اضطراب را شناسایی و کنترل کند و با بهرهبرداری از این خودآگاهی عمیقتر، تصمیمات معاملاتی منطقیتری بگیرد.
اولویت حس درونی بر کیفیت معامله
یکی از بزرگترین رازهای عملکرد معاملاتی من، که اکنون با شما به اشتراک میگذارم، پیگیری حس درونی در مقایسه با کیفیت معامله است. این یکی از قابلاعتمادترین شاخصهایی است که در معاملات خود دارم. اگر همه چیز درباره یک معامله عالی به نظر برسد اما من از آن خوشم نیاید، از آن دور میشوم و دادههای من نشان میدهند که این کار باعث میشود پول خود را حفظ کنم!
از سوی دیگر، اگر ورودی یک معامله بیشتر به اختیار من باشد و همه معیارها را نداشته باشد، اما حس درونیام بگوید که پاداش بزرگی در آن وجود دارد، با خم کردن قوانین وارد میشوم. این کاری نیست که اگر تازهکار هستید، توصیه کنم. اول باید سیستمتان را تسلط کنید، سپس میتوانید برخی بازیهای خاص انجام دهید.
همچنین، بسیار مهم است که بدانید ذهن ناخودآگاه شما نسبت به استرس بسیار حساس است. اگر عوامل استرسزا ذهن شما را تحت تأثیر قرار دهند، هماهنگی شما با بازارها از بین میرود و قدرت ویژهتان را از دست میدهید. حداقل، این اتفاق برای من میافتد. در این روزها یا هفتهها، اصلاً معامله نمیکنم. علاوه بر این، اگر بازارها مدتی فرصت معامله خوبی را ارائه ندهند، ممکن است تمایل بیشتری برای نادیده گرفتن حس خود داشته باشید و غریزه خود را دور بزنید. این کار را نکنید. فقط باعث میشود پولتان را از دست دهید و عصبانی شوید چون میدانستید که معامله خوبی نبود. این اتفاق مرا به شدت عصبی میکند.
قبل از ورود به معامله، نه بعد از آن
چه زمانی بهترین موقع برای گوش دادن به حس درونیتان است؟ دقیقاً قبل از ورود به معامله. برای مثال، شما یک معامله را میبینید که همه معیارها را داراست. مدتی از بازار دور بودهاید زیرا فقط فرصتهای متوسط ارائه کرده است. فشار را احساس میکنید. سپس آن تنظیمات را میبینید… قبل از اینکه خرید یا فروش را بزنید، صبر کنید. ده ثانیه مکث کنید. در مورد معامله چه احساسی دارید؟ اگر حس خوبی ندارید، آن را انجام ندهید. به همین سادگی. صبر کنید تا معاملهای پیش بیاید که عاشقش باشید.
حدس بزنید کدام ضربالمثل معاملاتی را کاملاً قبول ندارم؟ بله. «سختترین معاملات سودآورترین هستند» یا چیزهایی از این دست. مزخرف! معاملات آسان سودآورترین هستند. وقتی معاملهای را دوست داریم، کمتر دچار اشتباه میشویم. اشتباهات کمتر مستقیماً به پول بیشتر تبدیل میشوند. معاملات آسان پول آسان هستند. نباید در معامله سختی وارد شوید. هرگز.
هنگامی که در ژورنال خود برای معاملات با امتیاز فنی ۵ و حس درونی ۵ فیلتر میکنم، منحنی سرمایه به سمت مریخ بدون بازگشت میرود. این دستگاه خودپرداز شخصی من است که بهطور ۲۴ ساعته پول چاپ میکند. من به این معاملات «جیبهای موشکی» (Pocket Rockets) میگویم، همانطور که بازیکنان پوکر به دست شروعی با آسهای خود میگویند. البته، من معاملات با شرایط کمتر از ایدهآل را نیز انجام میدهم، صرفاً به این دلیل که انسانم و چون همچنان سودآور هستند. فقط نه به اندازه و بهطور مداوم مانند جیبهای موشکی من. همچنین، روی جیبهای موشکی شرطهای بیشتری میبندم. خیلی بیشتر.
بنابراین، غریزه خود را تمرین دهید. به همین دلیل است که شما یک معاملهگر اختیاری سیستماتیک هستید. اگر میخواهید یک معاملهگر سیستماتیک باشید، یاد بگیرید که کدنویسی کنید و به صورت دستی معامله نکنید! این کار منطقیتر خواهد بود. من همچنین چندین استراتژی کاملاً خودکار در حال اجرا دارم، چراکه از فرآیند ایجاد و کشف استراتژیهای جدید لذت میبرم. بنابراین، کاملاً ممکن است هم یک معاملهگر اختیاری سیستماتیک و هم یک معاملهگر سیستماتیک باشید و با هر دو موفق شوید.
چرا برنامههای معاملاتی خوب شکست میخورند؟
داشتن یک برنامه معاملاتی مکتوب یکی از کلیدهای موفقیت در معاملات است. اما آیا تا به حال فکر کردهاید چرا حتی برنامههای معاملاتی که بهخوبی طراحی شدهاند، شکست میخورند؟ دلیل آن این است که نوشتن یک برنامه معاملاتی تنها اولین قدم است. نمیتوانید انتظار داشته باشید که صرفاً با نوشتن یک برنامه معاملاتی، بهطور جادویی درآمدزایی کنید. باید اقدامات اضافی انجام دهید تا برنامه معاملاتی شما بهخوبی کار کند.
گاهی اوقات، باید بدانید چه زمانی همه چیز را کنار بگذارید و از نو شروع کنید. در اینجا پنج دلیل اصلی شکست برنامههای معاملاتی و راههایی برای اطمینان از درست بودن برنامهتان آورده شده است، همچنین چگونگی بهبود برنامه فعلیتان برای اثربخشی بیشتر.
۱. برنامه بهدرستی آزمایش نشده است این موضوع بسیار رایج است. شما یک دوره آموزشی میخرید و روش معاملاتی را یاد میگیرید. عالی! استراتژی منطقی بهنظر میرسد، پس قوانین را مینویسید و فوراً شروع به معامله در حساب معاملاتی واقعی (live trading account) خود میکنید. اما بعد از یک ماه، ۱۰ درصد از سرمایهتان را از دست میدهید و از استراتژی معاملاتی خود ناامید میشوید.
این همان جایی است که «چرخه سیلو» (Trading Silodrome) شروع میشود، که اصلاً چیز خوبی نیست. میتوانستید با آزمایش برنامه معاملاتی خود قبل از استفاده از پول واقعی، از این مشکل جلوگیری کنید.
آزمایش برنامه معاملاتی سه مزیت اصلی دارد:
به شما نشان میدهد که آیا استراتژیتان انتظارات مثبتی دارد یا خیر. به شما اعتماد بهنفس میدهد تا برنامهتان را اجرا کنید. نتایجی که میتوانید انتظار داشته باشید را تقریباً مشخص میکند. نوشتن برنامه معاملاتی ضروری است، اما قبل از ریسک کردن با پول واقعی، مطمئن شوید که برنامهتان را آزمایش کردهاید.
۲. برنامه با شخصیت و سبک زندگی شما سازگار نیست فرض کنید که سایز تیشرت شما “اکسترا لارج” است. آیا تیشرتی با سایز “اکسترا اسمال” میپوشید؟ مسلماً نه. همانطور که یک تیشرت نامناسب برای شما کارایی ندارد، یک برنامه معاملاتی که با شخصیت و سبک زندگی شما سازگار نیست، مؤثر نخواهد بود.
عناصر اصلی شخصیت معاملاتی شما شامل این موارد میشود:
- چارچوب زمانی (Timeframe)
- دستهبندی تنظیمات معاملاتی (Trading Setups Category)
- تحمل ریسک (Risk Tolerance)
اگر زمان نگذارید تا این عناصر را درک کنید، ممکن است با یک سیستم معاملاتی عالی هم پول از دست بدهید.
۳. برنامه ناقص است آیا در برنامه معاملاتی شما نقاط ضعفی وجود دارد؟ اگر شرایطی وجود داشته باشد که برای آنها آماده نباشید، احتمال دارد در مواجهه با این شرایط دچار مشکل شوید. برخی از سناریوهایی که باید در نظر بگیرید عبارتند از:
چند شکست پشت سر هم را باید تحمل کنید قبل از اینکه وقفه بگیرید و ارزیابی کنید؟ آیا شرایطی وجود دارد که نیاز باشد برخی قوانین را بشکنید؟ چه زمانی نباید معامله کنید (در طول رویدادهای خبری، تعطیلات، روزهای خاص هفته و غیره)؟ چقدر همبستگی در معاملات بازتان را تحمل میکنید؟ در ابتدای کار تمام تلاشتان را برای پوشش این سناریوها بکنید و هر زمان که سناریوهای جدیدی پیش آمد، آنها را به برنامه خود اضافه کنید.
۴. برنامه تغییر نمیکند برنامههای معاملاتی باید مجموعهای از قوانین باشند که به شما کمک کنند با گذر زمان درآمد کسب کنید. در ابتدا ممکن است به نظر برسد که این قوانین باید ثابت و غیرقابل تغییر باشند، اما در واقعیت شما باید انعطافپذیری لازم را در برنامه خود داشته باشید.
برخی از برنامههای معاملاتی از همان ابتدا بهخوبی کار میکنند، اما برخی دیگر نیاز به تکامل دارند. این تکامل ممکن است به دلایل مختلفی ضروری باشد:
- بهینهسازی بیشتر برای ورود به معامله
- تغییرات ناشی از شرایط زندگی (فرزندان، بازنشستگی، شغل جدید و غیره)
- اضافه کردن مفاهیم معاملاتی دیگر مانند پیرامیدینگ (Pyramiding) یا اسکالینگ (Scaling)
- سادهسازی فرآیند
- تغییر شرایط بازار و نیاز به تنظیم استراتژی
۵. تبدیل به یک عادت نمیشود مطالعات نشان میدهند که حدود ۴۵ درصد از رفتارهای روزانه ما تحتتأثیر عادات است. این عادات ممکن است از گذشته برنامهریزی شده باشند و همیشه آگاهانه نباشند. عادات بد میتوانند مانع از اجرای برنامه معاملاتی شوند و عدم ایجاد عادات خوب نیز به شما اجازه نمیدهد که از برنامهتان بیشترین بهره را ببرید.
برای بهبود عادات خود میتوانید هر روز کارهایی را که انجام میدهید ثبت کنید و به دنبال فرصتهایی برای تغییر و بهبود بگردید.